در آستانه رحلت امام عزیز/شاخصه ی ولایت مداری ؛

نظر یه ای در مورد انحراف در دین

رضوان خداوند به روح بزرگمردی که با تبیین و ترویج اصل درخشان ولایت فقیه، اسلام را پس از قرن­ها مهجوریت، از انزوا بیرون آورد و به عرصه­های اجتماعی بازگرداند که اسلام به فرموده شیخ طریقت و استاد معرفتش، عارف شاه آبادی، دین اجتماعی است نه انفرادی. و هم او بود که پشتیبانی از این اصل اصیل و رکن رکین را رمز مصونیت از آسیب­ها نامید، که مضامین دین، بدون فعلیت ولایت، رو به فرسودگی و نابودی می‌گذارد و آسیب­ها یکی پس از دیگری رخ می­نماید؛ لکن تحکیم رأی و اندیشه مصلحان بزرگ درذهن و حافظه مردم جامعه نیاز به دقت و توجه بسیار و مرور و تکرار پیوسته دارد، بویژه وقتی که آن اندیشه، فراگیر بوده و بر زندگی همگان تأثیر به سزا داشته باشد.

اکنون پرسش این است که رکن ولایت تا چه اندازه در باور مردم جامعه‌ ما تحکیم شده و در رفتارشان ظهور و بروز پیداکرده است؟ اگر ولایت فقیه به سرپرستی فقیهی گفته می ­شود که واجد شرایط زعامت بر امت اسلامی است و حفظ نظام یک جامعه فقط با رهبری و زعامت واحد و نه بسیار، ممکن است، پس فقط زعامتی واحد بر جامعه، ولایت بالفعل خواهد یافت اگرچه برای دیگر فقیهان استعداد و قوه ولایت مفروض باشد. مدیریت جامعه برعهده او و دراختیار او است و هیچکس جز او مجاز به اِعمال ولایت نیست.

همه مدیران و گردانندگان جامعه نیز به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، زیرمجموعه او بوده و بازوی او به شمار می­روند و فقط مجاز به تلاش درچارچوب تعیین شده ازسوی او می‌باشند. آنها نباید مغلوبِ الزامِ هیچ فرد یا گروه دیگری شوند که این همانند به حرکت درآمدن بازو به دستورغیرصاحبش است. در نظام ولایی، فقط ولی امر فرمان می­راند و ولایتمداری درگرو انحصار فرمانبرداری از فرامین او است. از این رو اوامر و الزامات هر فرد یا گروه یا نهادی به مدیران قوای نظام، آنگاه که بیرون از حوزه اختیارشان (اختیار آن فرد یا نهاد) باشد، پیشی گرفتن از ولی بوده و با حرکت بر مدار ولایت در تنافی است.
 
مدیران قوا هم آنگاه بر مدار ولایت در گردشند که جز فرمان ولی امر از کسی اطاعت نکنند و به الزام کسی تن در ندهند. گردش بر مدار ولایت به شناختی عمیق و دقیق از حقیقت ولایت و گونه ­های انحراف از آن بستگی دارد.

ترسیم سه گروه «ناکثین» «قاسطین» و «مارقین» از سوی امیرمؤمنان علی(ع) تصویری از گونه ­های انحراف از راه ولایت و مخالفت با مقام ولایت و زعامت در جامعه‌ دینی است. از این رو بر دوستداران ولایت لازم است از حضرتش بیاموزند تا در آشفته بازار آرا و انظار رنگارنگ به بیراهه متمایل نشده و از مدار ولایت، خارج نشوند. همچنین از درودنامه ی‌ حضرت زین العابدین(ع)که خود درس نامه ­ای در باب ولایت است، حرکت بر مدار ولایت را می­آموزیم، آنجا که می‌فرماید: الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُعَنْهُمْ زَاهِقٌ وَاللازِمُ لَهُمْ لاحِق.( شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، صلوات شعبانیه)

آنها که از زعیم، پیشی گیرند، مارقند و آنها که از او عقب بمانند، زاهق؛ و آنها که همراهش باشند به او ملحق می­شوند، و نشان افتخار «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» می ­گیرند. آنها که خود را چندان دیندار می‌پندارند که جلوتر از زعیم، تصمیم می­گیرند و بر اِعمال تصمیم‌شان چنان پافشاری می­ کنند که زعیم را برای حفظ مصلحت، مجبور به پذیرش رأی خویش می‌سازند، از جماعت مارقان شمرده می ­شوند. آنها بر برداشت­های سطحی و ناصواب خویش از دین، تعصب می­ورزند و همیشه داعیه‌ قداست و حقانیت دارند.

پیوسته بر دیگران خرده می‌گیرند و به گفته‌ امیرمؤمنان علی(ع) «جُفَاه طَغَام»‏ هستند، یعنی مردمی خشن که فاقد اندیشه‌ عالی و احساسات لطیف هستند. تنگ نظری مذهبی از ویژگی­های آنها است و به گفته‌ شهید مطهری(ره): «جز خود و عده‌­ای بسیار معدود مانند خود، هم‌ مردم جهان را با دید کفر و الحاد می­ نگرند و دایره‌ اسلام و مسلمانی را بسیار محدود خیال می‌کنند.»( جاذبه و دافعه علی علیه السلام)
 
این نغمه ی حزین، برآمده از قلب متألم و حلقوم گرفته‌ علی(ع)است که به مارقین زمانش می­گفت: «اگر می‏پندارید من خطا کرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد(ص) را به گمراهی من گمراه می‏دانید؟ و خطای مرا به حساب آنان می‏گذارید؟ و آنان را برای خطای من کافر می‏شمارید؟»(صبحی صالح، نهج البلاغه، ص184، خطبه127)

آری این تنگ نظری و کوته‌‌بینی آنها بود که به گفته استاد مطهری سبب شد که «همه را بی‌دین و لامذهب می‌خواندند» و «مسلمانی را در چهاردیواری اندیشه‌های محدود خود محصور کرده بودند. مانند همه ی کوته نظران دیگر، مدعی بودند که همه بد می‌فهمند یا اصلاً نمی‌‌فهمند و همگان راه خطا می‌روند و همه جهنمی هستند. رحمت خدا را محدود می‌کنند، خداوند را همواره بر کرسی غضب می‌نشانند و منتظر اینکه از بنده‌اش لغزشی پیدا شود و به عذاب ابد کشیده شود.»
علت پیش افتادن آنها از ولی جامعه نیز همین بود. آنها بی‌بصیرت و سطحی‌نگر بودند و هم از این رو بر برداشت‌‌های ناصواب خویش، پافشاری می‌کردند و گوش بر منطق حضرت امیر(ع) می‌‌بستند. دریافت‌های خود را بی‌نقص می‌‌پنداشتند و چون خود را اینگونه باور کردند؛ به جای فرمانبری از علی، فرمانبردار هوای خویش گشتند و بر مدار رأی خود گردیدند تا آنجا که نه فقط فرمان امام خویش نبردند که به او فرمان هم دادند و چون فرمانشان نبُرد، تکفیرش کردند «ننگ بر آنان که چه بد مردمانی بودند» (جاذبه و دافعه علی علیه السلام،شهید مطهری، ص 141)
 
 ازدقت و درنگ در سخنان حضرت امیر(ع) درباره خوارج، با گونه ی مهمی از انحراف آشنا می‌شویم که تهدیدی جدی برای تفکر ولایی به شمار می‌رود؛ تهدیدی که سرانجام، حضرت امیر(ع) را به میدان نبرد کشاند و به مقاتله واداشت. بزرگی و پیچیدگی این تهدید برای این بود که تهدیدکنندگان، دیندارانی بودند که بصیرت دینی و عملی نداشتند؛ ولی به ظواهر دین، سخت پایبند بودند. قداست و تقوای ظاهری آنها به گونه‌ای بود که هر مؤمنی را به تردید انداخته و فضایی پر از شک و دو دِلی به وجود می‌آورد و به گفته خود حضرت: هیچکس جز من، جرأت بر چنین کاری(جنگ و نبرد با خوارج)نداشت. (صبحی صالح، نهج البلاغه، ص137، خطبه93)
 
اما حضرتش که از بزرگی تهدید مارقین و پیچیدگی فتنه آنها به نیکی آگاه بود، پس از روشنگری‌های پیوسته، ذوالفقار از نیام کشید و همه را به هلاکت رساند تا آتش فتنه خاموش شده و جمود و تحجر نابود شود؛ چنانکه فرمود: ای مردم! همانا من چشم فتنه را درآوردم.( صبحی صالح، نهج البلاغه، ص137، خطبه93)
 
اصحاب تحجر در زمان ما، به اخلاق و رفتاری همچون مارقین زمان علی(ع) نزدیک می‌شوند. آنها مردمانی تنگ نظرند که مسلمانی را در چهاردیواری اندیشه‌‌های محدود خود محصور ساخته‌اند و اغلب مردمان را دوزخی می‌بینند. اگرهم کسی میلیاردها مردم کره زمین را انسان و قابل احترام بداند، گمراهش می‌دانند، انگ‌ پلورالیست و اومانیست و سکولاریست به او می‌زنند و درعقیده، بی‌‌بند و بارش می‌‌خوانند! چه زیبا و ارزنده است سخن استاد شهید مطهری که: «خوارج، شعارشان از بین رفته و مرده است؛ اما روح مذهبشان کم وبیش در میان بعضی افراد و طبقات همچنان زنده و باقی است.»( جاذبه و دافعه علی علیه السلام ص 141)
 
تعصبِ بدون بصیرت، آهسته ایشان را از تعبد به ولایت دور ساخته و بر دریافت‌های خویش متکی می‌سازد تا آنجا که پذیرش و تعبد ایشان نسبت به فرمان ولی فقیه، فرع باور‌های خودشان می‌‌شود، پس تا آنجا با ولی همراه هستند که او را همفکر خویش ببینند و با بروز کوچکترین زاویه‌ای بین باورهایشان با منویات ولی فقیه، راه خود را پیش می‌‌گیرند و به سخنان رهبر، بی‌‌توجه می‌شوند، از رهبر پیشی می‌گیرند و به حدس و تخمین مبتلا می‌شوند. گاه خود را فریب می‌دهند و می‌‌پندارند که از مواضع ناگفته رهبر باخبرند و گاه در مسیر پندار، چنان پیش می‌روند که علت‌‌‌ها و حکمت‌‌هایی را هم برای ناگفته‌هایی که رأی و نظر رهبر می‌پندارند، تخمین زده و به رهبر منتسب می‌‌سازند.
 
مطرح کردن تخمین‌های پیش گفته به عنوان علل عدم افشاگری رهبرمعظم انقلاب نسبت به برخی کج تابیها، پندار در پندار و انتساب باورهای خویش به زعیم و سرپرست جامعه است که مصداق آشکار پیش افتادن از ولی امر است. بویژه آنگاه که بدانیم رهبری جامعه تصریح بر این داشته است که برداشتی متفاوت با برداشت مخالفان دارد که در اینجا اگر نگوییم علت سازان مخالف، به ولی جامعه افترا زده‌اند، حداقل اجتهاد در برابر نص کرده‌اند؛ چرا که دربرابر سخن صریح، برداشتی متفاوت ارائه کرده‌اند و این به قطع، پیش افتادن از ولی است.
 
آیا تخطی مارقین از فرامین صریح علی(ع) در صفین را مستند به خواست خود مولا می‌دانند یا به پندارهای نادرست خودشان؟ بالاتر از این پیشتازی‌ها، اِعمال ولایت از سوی مارقین درعرض مقام ولایت و زعامت جامعه است که در الزام امیرمؤمنان به «توقف جنگ وقبول حکمیت» و «نصب ابوموسی اشعری» به عنوان حَکَم دیده می‌شود. آیا فشار آوردن بر بازوان رهبری برای عزل و نصب‌ها را اِعمال ولایت نمی‌دانند؟ در نظام سیاسی یک جامعه، فرامینی از قبیل: «باید فلانی را عزل کنی و نباید فلانی را نصب کنی» چه معنایی جز اِعمال ولایت و سرپرستی دارد.
 
 
www.bineshjoo.ir