ویژه نامه (بنده خوب خدا) بمناسبت 7 مرداد، سالگرد ارتحال علامه آیت الله محمد تقی بهلول+عکس؛

امام خامنه ای: بهلول یکی از شگفتی های روزگار ما بود.

زندگی نامه:
دوران کودکی و نوجوانی:
علامه حاج شیخ محمّد تقی بهلول در سال۱۲۷۹ شمسی در روستای بیلند شهرستان گناباد پا به عرصه حیا ت گذاشت.شیخ در ۶سالگی رسمأ به مکتب می رود ودر ۸سالگی تمام قرآن را حفظ کرد وی در ۷ سالگی برا ی زنها منبر می رفت که در آن زمان به خاطر رفتار خاصش به بهلول شهرت یافت. درسهای حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدرش در بیلند آموخت. وی در سن ۱۴ سالگی در گناباد یک منبری معروف بود در همان نوجوانی (در ۱۴ سالگی) با صوفیه گناباد (فرقه نعمت اللهی) مخالفت می کرد و صوفی ها نیز در آن زمان چند بار قصد کشتن شیخ بهلول را کردند. لذا پدر ایشان تصمیم گرفت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت کند تا اولا شیخ بهلول به دلیل منبر رفتن از درس خواندن باز نماند و ثانیا از صوفی های گناباد دور باشد. شیخ بهلول اولین سخنرانی آتشین خود را در سن ۱۶ سالگی در زمان احمد شاه در ایّامی که امر به معروف و نهی از منکر ممنوع گردیده بود بر علیه رژیم شاه ایراد کرد.

مسافرت به قم برای جهاد و ادامه تحصیل
شیخ بعد ازسبزوار به قم مسافرت می کند تا علما را در مقابل دولت همراهی کند ولی وقتی به قم می رسد ،هیچ اثری ازجنگ و درگیری بین علما و دولت مشاهده نمی کند و حتی مشاهده می کند که علما در نزد دولت بسیار محترم هستند به طور مثال می توان به جریان نظام وظیفه اشاره کرد که علما ازشاه درخواست معاف کردن شهر قم و حومه اش کرده بودند که شاه هم موافقت کرده بود. شیخ هم با مشاهده این اوضاع درسش را ادامه داد و گاهی اوقات برای سخنرانی به دهات اطراف قم می رفت به طوری که در میان بیست و پنج ده رسوخ کامل پیدا کرد. مخالفت با ساختن باغ ملی در محل قبرستان قم بعد از قضیه خراب کردن قبرستان قم شهرداری قصد داشت که بجای قبرستان باغ ملی قم را در همان محل احداث کند برای همین نهالهای زیادی را در آنجا کاشت شیخ بهلول هم به همراه مردم شبانه به آنجا رفتند و نهال ها را کندند و با خود بردند. رئیس شهربانی که فهمیده بود این کار بهلول است به فکر افتاد که او را دستگیر کند، ولی طرفداران و دوستان شیخ او را پناه دادند و شهربانی نتوانست او را دستگیر کند. ترس از شهربانی مانع از مبارزه شیخ نشد و او از یک ده به ده دیگر می رفت و گاهی اوقات نیز در مجالس بزرگی که به سبب مرگ یا عروسی برگزار می شد به طور ناگهانی وارد می شد و بر علیه شاه و دولت هرچه می خواست می گفت و دوباره به محل اختفای خود بر می گشت. شیخ بهلول بعد از پنج ماه جنگ و گریز با شهربانی که منتظر قیام علما بود به سبزوار برگشت.



حضور شیخ بهلول در صحنه مبارزات سیاسی ((جشن باغ ملی سبزواردر روز اول محرم))
اسلام زدایى در کشورهاى اسلامى ، بویژه در منطقه خاورمیانه ، مهمترین استراتژى استعمار بود. این استراتژى شیطانى با به قدرت رسیدن رضاخان به طرز پیچیده و زمانبندى شده اى در ایران به مرحله اجرا در آمد. اما به سبب برخورد قاطع مردم به رهبرى روحانیت از جمله موضع گیرى تند و کفرستیزانه آیت الله بافقى مدت ۸ سال طرح حجاب زدایى از زنان مسلمان ایران به تعویق افتاد. در این هشت سال از سال ۱۳۰۵ الى ۱۳۱۴ شمسى ، روحانیت در معرض شدیدترین حملات روانى و یورشهاى تبلیغاتى قرار گرفت . طرح موذیانه استفاده از عمامه به شرط داشتن تصدیق دولتى،خود بخشى از این حملات روانى بود. و بالاخره رضا شاه پهلوی شاه ایران و مصطفی کمال پادشاه ترکیه در کشور انگلستان با هم عهد بستند که ممالک خود را به صورت کشورهای اروپایی در آورند و روحانیت را بردارند و به جای آن بی حجابی و شراب خواری و…را رواج بدهند، جهت تحقق بخشیدن به این هدف امان الله خان شاه افغانستان با خانمش سفری را در ایران آغاز کردند که رضا شاه آنها را از مرز بازرگان ترکیه وارد ایران کرد و از تبریز و مشهد و …عبورداد و از تربت جام به وطنشان فرستاد. دربین راه به هر شهری که می رسیدند،باغ ملی آن شهر را زینت می دادند و جشن در آن برگزار می کردند،در این جشن ها انواع حرامات دینی مانند شراب و رقص زنان فاحشه و بی حجاب وجود داشت. اتقاقاً ورود امان الله خان به سبزوار مصادف شد با شب اول محرم و مأموران،باغ ملی را برای جشن تزئین کرده بودند شیخ بهلول که در آن زمان در سبزوار زندگی می کرد نیز درصدد مخالفت با این جشن بر آمد و برای کمک گرفتن نزد پنج تن از امامان جماعت سبزوار رفت ولی هیچ یک از آنها حاضر نشدند که به او کمک کنند وگفتند که مخالفت با دولت حکم خودکشی دارد و شرعاً و عقلاً ممنوع است. ساعت چهار بعد از ظهر،بعد از آنکه شیخ بهلول از همه جا و همه کس ناامید شد خود به جلو باغ ملی رفت .هرکس که شیخ را می دید به او می گفت چه عجب شما به این منطقه از شهر برای تماشا آمده اید شیخ در جواب آنها می گفت که من برای تماشا نیامده ام بلکه من تأسّف می خورم که روزاول محرم شهر ما باید همانند شهر شام زینت داده شده باشد، و بدین گونه بهلول مردم را تحریک نمود یک ساعت بعد(ساعت۵ بعد از ظهر)حدود۱۵۰ نفر اطراف شیخ جمع می شوند که همگی هم نظر با شیخ بودند. شیخ بهلول:همه به بدی اینکار اقرار دارید و هیج غیرتی نشان نمی دهید. یکی از حاضران:اینکار وظیفه علما است باید آنها پیش قدم شوند تا ما از آنها پیروی کنیم. اگر یک روحانی برای منع این کار حاضر شود همه او را یاری می کنند. شیخ بهلول: اگر من هم که مجتهد نیستم قیام کنم من را همراهی می کنید؟ مردم در جواب شیخ گفتند بلی ، ما تو را از مجتهدین شهر خود محترم تر می دانیم. شیخ بهلول: دو نفر شجاع بروند و به شهردار سبزوار بگویند که یک دسته از مؤمنین در باغ ملّی جمع شده اند و با شما کار دارند. شهردار که ترسیده بود،موضوع را به شهربانی اطلاع داد و بعد از آن نزد مردم رفت. شیخ بهلول به شهردار گفت: به نام دین و وجدان از تو درخواست می کنیم که این جشن را برگزار نکنی. امّا شهردار در مقابل این حرف کوتاه نیامد و می گفت : این جشن به دستور شاه ایران برپا شده است و کسی حق بر هم زدن آن را ندارد. سپس مردم را تهدید به بازداشت کرد. شیخ بهلول می گوید:((در حالی که شهردار صحبت می کرد دو نفر پلیس از طرف شهربانی پیدا شدند و به طرف ما می آمدند ولی پیش از اینکه به ما برسند پلیس دیگری با عجله از عقبشان آمد و به آنها چیزی گفت و هرسه به طرف شهربانی برگشتند بنده از این منظره فهمیدم که شهربانی شکست خورده و اول دو پلیس را به عقب من فرستاده و بعد که دیده جمعیّت در تزاید است خود را کنار کشیده قوّت قلبم زیاد شد و به اطرافیان گفتم اکنون که شهردار حاضر نیست این بساط را برچیند؛ شما آن را بر چینید.)) برادر زن شیخ (عبد الوهّاب)پیش دستی کرده و یک شیشه برق را به زمین زده و می شکند. شهردار مضطرب شده و با صدای لرزان می گوید:آقایان بی نظمی نکنید ما خودمان ابن بساط را جمع می کنیم. شیخ بهلول: پانزده دقیقه مهلت دارید تا ما به مسجد رفته و نماز بخوانیم و بر گردیم؛ اگر این بساط باقی بود هر کاری که بخواهیم انجام خواهیم داد . شیخ بهلول به گفته خودش در آن زمان به کوچکتر بودن دولت و بزرگتربودن خود نسبت به آن چیزی که در ذهن داشت پی برد.



ملاقات با آیت الله اصفهانی و اطاعت از دستور ایشان
بعد از برگشتن به سبزوار مادر شیخ بهلول از او تقاضا می کند که او را به کربلا ببرد و او هم قبول می کند.شیخ بهلول در کربلا حضرت آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی را ملاقات می کند .سید ابو الحسن از شیخ می پرسد که تو می خواهی چه کار کنی شیخ در جواب می گوید :می خواهم درسم را ادامه بدهم تا به مقام اجتهاد برسم.سید ابوالحسن به بهلول می گوید که درس خواندن در این اوضاع برای تو حرام است، ما مجتهد بسیار داریم ولی منبری کم داریم تو بهتر است که به ایران بروی و بر ضد شاه سخنرانی کرده و سیاست های غلط او را برای مردم روشن کنی . بعد از آن شیخ بهلول به ایران بر می گردد و دستور مرجع عالی قدر خود را اطاعت می کند. دستگیری بهلول بعد از سخنرانی در مسجد شاه تهران شیخ بهلول را برای سخنرانی هایش در مسجد شاه تهران دستگیر و زندانی کردند ولی پس از ده روز در اثر اعتصاب مردم تهران او را آزاد کردند و به سبزواربرگرداندند و به پدر و مادرش سپردند. شهربانی به پدر شیخ بهلول گفت اگر ضمانتی در قبال شیخ ندهد او را آزاد نخواهند کرد ولی بهلول به پدرش اشاره کرد که چنین ضمانتی به شهربانی ندهد پدر شیخ هم به شهربانی گفت: پسر من دیوانه است و به همین دلیل به او بهلول می گویند و من نمی توانم برای کارهای او ضمانتی بدهم و شما خودتان بهتر می دانید که اوهر کاری که بخواهد انجام می دهد شما هر کاری که دلتان می خواهد در قبال او انجام دهید مختارید. این مسئله باعث شد که در جریان مسجد گوهرشاد هم شهربانی پدر او را اذیّت نکند.سرانجام شهربانی در نیمه های شب بعد از گرفتن ضمانت از خود شیخ او را رها کرد،چون می دانست که اگر او را آزاد نکند مردم سبزوار دست به قیام می زنند و انقلاب درسبزوار حتمی خواهد بود.



خارج شدن از مشهد و رفتن به افغانستان 
بعد از واقعه مسجد گوهر شاد شیخ بهلول به کمک یک زن از مشهد خارج می شود و(ادامه از قسمت واقعه گو هرشاد)آن زن به بیرون از خانه رفت تاازاوضاع شهر را برای آنها خبر بیاورد. نزدیک ساعت ۱۰صبح برگشت و به بهلول گفت :مأموران فهمیده اند که شما کشته نشده اید و همه خانه ها را برای پیدا کردن شما می خواهند تفتیش کنند.بهلول به همراهان خود گفت: که شما به مردم بپیوندید و من هم با کمک این زن از مشهد خارج می شوم. آن زن هم بهلول را از کوچه های مشهد گذراند و به صحرا رساند و سپس قریه ای را به او نشان داد که مکان امنی برایش بود و مردمش فدایی بهلول بودند .بهلول به آن قریه می رود و پس از آن به افغانستان مسافرت می کند.در بین راه افغانستان به شهرهایی می رسد که در هر کدام از آنها خاطراتی دارد و چون در اینجا به طور کلی و خلاصه شده به خاطرات بهلول اشاره می شود نمی توان آنها را بیان کرد. (مراجعه شود به کتاب خاطرات سیاسی بهلول)

بهلول در افغانستان و تصمیم دولت افغانستان در باره او
به محض ورود بهلول به افغانستان استاندار هرات مطلع شد و دستور داد که بهلول را به خانه سرمنشی استاندار ببرند و تحت مراقبت قرار دهند.استاندار هرات پس از این کار ورود بهلول را به کابل- مرکز افغانستان- اطلاع داد و کسب تکلیف کرد. پس از ۴۰ روز به استاندار دستور رسید که بهلول را به کابل بفرستد.
در کابل دولت تصمیم گرفت بهلول را به ایران تحویل ندهد، ولی او را زندانی کند تا نتواند کارها و اقداماتی که در ایران علیه حکومت انجام داده بود در افغانستان هم انجام بدهد. بهلول به مدّت ۴ سال از عمر خود را در زندان انفرادی گذراند و کارو سرگرمیش جوراب بافی و سرودن شعر شده بود که در آن دوران تقریباً صد هزاربیت شعر سرود و چون اجازه نداشت که از قلم و کاغذ استفاده کند همه اشعارش را حفظ کرد.

آغاز یک حرکت بزرگ جهت براندازی پهلوی
بعد از این جریان شیخ بهلول برنامه دراز مدتی را برای ادامه مبارزه خود در نظر گرفت و تصمیم گرفت در اولین قدم به تمام شهر های ایران سفر کند و با سخنرانی هایش مردم را برای یک انقلاب بزرگ آماده کند . شیخ بهلول چون نمی خواست که به همسرش آسیبی برسد بعد از مشورت با خود او ، او را طلاق داد و بعد از آن با خیال راحت به مبارزه با دولت پهلوی پرداخت.

تبلیغ علیه دولت در شهرهای ایران
شیخ بعد از طلاق دادن همسرش به تقاضای خواهرش او را به کربلا برد.در این سفر که رفت و برگشتش ده ماه به طول انجامید برای مردم شهر های بین راه (به جز اصفهان و شیراز )برای مردم به منبر می رفت و سخنرانی می کرد. در اصفهان و شیراز هم که به منبر نرفت به خاطر اهمیت سیاسی این دو شهر بود و او می ترسید که او را دستگیر کنند و خواهرش بی سر پرست بماند.

مبارزات شیخ در اصفهان و شیراز
شیخ بهلول بعد از بردن خواهرش به کربلا و بر گرداندن او به گناباد، به اصفهان رفت و بر ضد رضا شاه سخنرانی کرد شهربانی درصدد جلوگیری از سخنرانی های بهلول برآمد ولی در اثر اعتصابهای شدید مردم مجبور شد منبر بهلول را آزاد کند.وی بعد ازاصفهان برای سخنرانی به شیراز رفت و در آنجا هم با مخالفت شهربانی مواجه شد و چند بار هم می خواستند بهلول را دستگیر کنند که به علّت ترتیباتی که او برای محافظت ازخود گرفته بود موفق به این کار نشدند. شیخ بهلول بعد از شیراز به یزد،کرمان و تمامی شهرهای جنوب و غرب ایران مثل کرمانشاه،همدان،نهاوند وتویسرکان و …. مسافرت کرد و در هر شهر با اتفاقاتی مانند اتفاقات اصفهان و شیراز روبرو شد. بهلول قصد داشت که با این سفرها خود را به تمام مردم معرفی کند تا بتواند در مقابل دولت قیام رسمی کند و برای همین تمام شهر های جنوب و غرب ایران را با خود همراه کرد ولی هنوز با قسمت های شمال و شرق کشور آشنایی نداشت که واقعه مسجد گوهرشاد رخ داد و اگر این اتّفاق نمی افتاد او می توانست با همراه ساختن همه مردم ایران دست به قیام بزند و دولت پهلوی را منقرض کند ولی بنا به گفته شیخ بهلول : «خدا خواسته بود که رذالت دولت بر مردم ایران کاملاً ظاهر و امتحان مردم هم کامل شود و بعد از آن دولت پهلوی به دست امام خمینی منقرض شود.

خاطره ای از زندان افغانستان
شب اولی که بهلول را زندانی کردند او متوجه شد که حشراتی قرمز رنگ -که در ایران به آنها سرخسک و ساس می گفتند-در زندان وجود دارند. این حشرات هرجایی از بدن انسان را که می گزیدند آبله می زد و تا یک ساعت باعث سوزش در جای گزیدگی می شد.بهلول به همین خاطر نمی توانست بخوابد و گهگاهی هم که خوابش می برد این حشرات او را می گزیدند و بدنش پر از آبله می شد.سحرگاه سومین شب بهلول به راز و نیاز پرداخت و گفت:(( خدایا من در راه دین هر زحمتی را قبول می کنم در صورتی که این تحمل زحمت به سود دین باشد ، اگر گزیدن این حشرات هم برای پیشرفت دین اثری داشت نجات نمی خواستم و صبر می کردم ولی تحمل این زحمت هیچ نفعی به دین ندارد. به آبروی حضرت محمد(ص) و آل او از تو درخواست می کنم که اگر مصلحت می دانی این بلا را از سر بنده ات رفع کن.))معظم له در حال گریه به خواب فرو می رود و زمانی که از خواب بیدار میشود مشاهده می کند که همانند پارچه ای که روی دیوار کشیده باشنددیوار پر ازمورچه های سیاه است که حشرات گزنده را تعقیب می کنند و از بین می برند. بعد از چهار ساعت نه از حشرات گزنده خبری بود نه از مورچه ها.



برقراری ارتیاط بین بهلول و مادرش
یکی از وقایع مهمی که در زندان افغانستان برای بهلول روی داد برقراری ارتباط بین او و مادرش بود .پس از گذشتن ۱۰ سال از واقعه مسجد گوهرشاد پدر بهلول -شیخ نظام الدین- مسموم شد و مرد و تا آن زمان بهلول هیچ ارتباطی با خانواده اش در گناباد نداشت. بعد از مرگ پدرش مادرش نامه ای به رئیس کل پلیس و ژاندارم افغانستان نوشت و در آن نامه از رئیس پلیس افغانستان درخواست کرد که بهلول را پیدا کند و به او بگوید که به مادرش نامه ای بنویسد. اتفاقاً در این زمان رئیس پلیس افغانستان یکی از شاگردان بهلول بود. به همین خاطر با خوشحالی نامه را به بهلول داد و جوابش را از او گرفت و برای مادرش فرستاد.

تصمیم دولت افغانستان در باره زندانیان سیاسی
بعد از چند سال دولت افغانستان تصویب کرد که زندانیان سیاسی آزاد شوند و به اطراف کشور فرستاده شوند و به صورت تبعید زندگی کنند . وقتی که از بهلول پرسیدند که شما می خواهید در کجا زندگی کنید ،او انتخاب مکان زندگی را به دولت واگذار کرد .دولت هم بهلول را به یکی از شهرهای استان مزار بلخ به نام خلم فرستاد بهلول که در پرستاری از بیماران و کمک به مستمندان در افغانستان شهره بود با دختری بیمار از یک خانواده فقیر در خلم ازدواج می کند وپس از آن بهلول را به بخشداری علیشنگ-مربوط به فرمانداری لقمان ولایت مشرقی –تبعید کردند که همسر شیخ بهلول و خواهرش نیز همراه ایشان به علیشنگ لقمان رفتند.بخشدار علیشنگ حافظ رمضان یک فرد سنی بود که به گفته شیخ بهلول:
«بخشدار فردی فهمیده و حافظ قرآن و نماز شب خوان بود و اگر چه شیعه را کافر می دانست اما علما را احترام می کرد اما اواز علیشنگ منتقل شد و بخشدار جدید یک جوان کمونیست بود ، اگر چه بدی از او به من نرسید ، اما در وقت به دنیا آمدن اولادم هیچ امدادی با من نکرد و در نتیجه دختری که در شکم زنم بود در اثر نبودن دایه ودکتر و دوا و غذا مرده به دنیا آمد ،و مادرش بیست روز بعد از دنیا رفت.»

آزادی از زندان افغانستان
زمانی که معظم له در افغانستان زندانی بودند بین افغانستان و پاکستان اختلاف افتاد و روزی رادیوی پاکستان اعلام کرد که افغانستان شیخ بهلول نامی را که پناهنده افغانستان شده است بدون هیچ گناهی دستگیر کرده است. ولی باز هم دولت افغانستان راضی به آزاد کردن بهلول نشد.
پس از مدتی فردی به نام غلام صدیق خان در آستان شرقی مستقر شد و مایل به آزادی بهلول بود و با وزیر کشور و نخست وزیردوستی داشت و همین امر باعث شد که دولت با آزادی معظم له موافقت کند. پس از آن دولت افغانستان به بهلول سه راه را پیشنهاد کرد و به ایشان گفتند اگر بخواهی ما تو را به هر کشوری که دوست داشته باشی می فرستیم و اگر بخواهی می توانی در افغانستان آزاد زندگی کنی و در دارالعلوم عربیه تدریس کنی و یا اینکه به ایران بروی. بهلول هم قبول کرد که او را به مصر بفرستند؛ چون می دانست که رئیس جمهور مصر با دولت پهلوی مخالف است.

شیخ بهلول در دانشگاه الازهر مصر و صدا و سیمای مصر
با آغاز نهضت امام و دستگیرى ایشان, تبلیغات گوناگون وسائل ارتباط جمعى رژیم علیه روحانیت اوج مى گیرد و در راستاى بى حیثیت کردن چهره هاى مبارز علیه طاغوت و تسرى ضمنى آن به امام با استفاده از مجهول بودن وضعیت بهلول, یکى از مجلات مبتذل وابسته به رژیم گزارشى مفصل درباره بهلول منتشر مى کند. در این گزارش بهلول به عنوان تاجر گل در ژاپن معرفى شده, و عکس هایى از او و فرزندش را که درباره پدرش با او مصاحبه شده بود به چاپ رسیده بود عکس آقاى بهلول یک آدم درشت هیکل و چاق و کراواتى را نشان مى داد و از قول فرزند آقاى بهلول نسبت هاى بسیار زشتى به پدرش داده شده بود.
در آن زمان یعنى حدود سال ۱۳۴۴ هیچ راهى هم براى نفى یا اثبات این اراجیف وجود نداشت و همین امر باعث مى شد که حداقل ذهنیتى منفى نسبت به یک چهره مبارز علیه رژیم پهلوى ایجاد و ساده لوحان تصور کنند هر کس که اهل مبارزه است این چنین است ولى دیرى نپایید که همه دروغ ها و بافته هاى رژیم پهلوى درباره آقاى بهلول روشن گردید. در آغاز بعد از چند دهه بى خبرى از آقاى بهلول, صداى او از پخش فارسى رادیو قاهره که علیه رژیم صحبت مى کرد شنیده شد.
شیخ بهلول در کشور مصر،روزها به (جامعه الازهر) می رفت و عده زیادی از دانشجویان مشکلات علمی خود را با ایشان مطرح می کنند ;ایشان پس از اقامت کوتاهی در مصر ، برای خداحافظی بین دانشجویان می رود;امّا دانشجویان با سر و صدا مخالفت خود را با رفتن ایشان اعلام می کنند.معظّم له می فرمودند:من که موقعیت را مناسب دانستم و از قراری هم جایی را نداشتم که بروم گفتم:مدّت اقامتم تمام شده و الّا نمی رفتم، تا اینکه یکی از دانشجویان بلند شد و گفت : پدر من از وزراء دربار است فردا مشکل شما را حل می کنم و همانطور هم شد.دولت مصر اجازه داد که شیخ در آنجا بماند و ایشان یکسال و نیم در مصر اقامت می گزیند و از طرف ((جمال عبد الناصر ))که مخالف رضا شاه بود به سمت رئیس بخش فارسی صدا و سیمای مصر منصوب شد.
شیخ بهلول :«دولت افغان بعد از موافقت دولت مصر مرا با طیاره از راه هندوستان به مصر فرستادند و مدت یک سال و نیم در اداره رادیو و تلویزیون کار می کردم و بر ضد یهود ، آمریکا و رژیم پهلوی مقاله های شعری و نثری عربی و فارسی نشر کردم».

زندانی شدن دوباره شیخ بهلول در افغانستان 
شیخ بهلول را پس از مدتی زندگی در آنجا به زندان سیصد نفری جلال آباد -مرکز آستان شرقی-منتقل کردند.در زندان های افغانستان اتاق هایی بود که افراد محترم را در آن جای می دادند.بهلول را در یکی از همین اتاقها جای دادند پس از مدتی رئیس زندان تغییر کرد.روزی چند نفراز همراهان بهلول اقدام به فرار کردند،ولی دستگیر شدند. رئیس زندان که از قبل با بهلول به خاطر عدم دادن پول برای اتاق شخصی –پولی که گرفتنش قانونی نبود.- مخالفت می کرد، او را متهم به همکاری با آن چند زندانی کردو او را از آن اتاق به زندان معمولی منتقل کرد. پس از مدتی رئیس شهربانی از طریق جاسوس های خود در زندان فهمید که بهلول در فرار زندانیان نقشی نداشته است و در نتیجه او را به اتاق اول بر گرداند و رئیس زندان را بر کنار کرد.از آن موقع به بعد رئیس قبلی زندان از بهلول کینه به دل گرفت و تصمیم گرفت که هرطوری که شده از بهلول انتقام بگیرد .وقتی که دوستان بهلول که از مقامات بلند مرتبه دولت به شمار می آمدند، موضوع را فهمیدند رئیس پیشین زندان را کلاً از کارهای دولتی برکنار کردند.او هم چند کامیون خرید و مشغول بارکشی شد و به دنبال فرصتی می گشت تا انتقام خود را از بهلول بگیرد، ولی در یکی از سفرهایش با کامیون به دره ای سقوط کرد و غرق شد.
از آن به بعد همه مردم و سربازان از بهلول خوف داشتند و شیعه ها اوراصاحب کرامت می دانستند و سنی ها او را جادوگر. ولی بهلول غرق شدن رئیس زندان را نتیجه ظلم او می دانست و معتقد بود که او جزای ظلمش را در دنیا گرفته است و همچنین می گفت که من نه کرامتی دارم و نه جادوگرهستم.



بازگشت به ایران
معظم له برای دیدن خواهر و مادرش به عراق- نجف مسافرت کرد . و پس از دو سال و نیم اقامت در کنار مرقد پاک و مطهّر امیر المومنین علیه السلام و ادامه مبارزه با حکومت پهلوی به ایران باز گشته و همان زمان توسط نیرو های مزدور سلطنتی دستگیر می شود. در ایران ایشان را به زندان تهران بردند و مورد بازجویی قرار دادند .بازجویی ایشان ۵ روز به طول انجامید. و سر انجام بعد از سی و پنج روز ایشان را آزاد کردند.رژیم پهلوی همانطور که بعد از قیام گوهرشاد بهلول را عامل بیگانه (از عوامل انگلیس )خواند ، در زمانی که بعد از سی سال شیخ بهلول به ایران بازگشت نیز در بین مردم شایعه کردند که وی به حضور شاه رفته و از او طلب عفو کرده .شیخ بهلول :«اینکه بین مردم مشهور شده که بنده به حضور شاه رفته ام و از او عفو خواسته ام دروغ محض است ، بنده در تمام عمر خود با محمد رضا پهلوی یا پدرش و همچنین هیچ یک از خاندان و کارمندانش غیر از نصیری ملعون که رئیس سازمان امنیت بوده و از بنده بازجویی کرده روبرو نشده ام و از او هم عفوی نخواسته ام »امروز به فلان زندانى مثل مى زنند که ۱۵ سال یا ۲۰ سال و بیشتر در زندان بود، ولى خوانندگان بدانند، شیخ محمد تقى بهلول گنابادی واعظ انقلابى ضد رضاخان ، ۳۱ سال در زندانهاى مختلف افغانستان زندانى بوده و پس از این مدت طولانى باز هم با همان روح انقلابى و شور و نشاط منبر مى رفت و مردم را براى دفاع از اسلام و مبارزه با زور و ظلم و بیگانگان دعوت به مقاومت مى کرد، و اصرار داشت که براى پیروزى قطعى باید مردم صفوف خود را در خط رهبرى و ولایت فشرده کنند و یقین بدانند که در این صورت پیروزى حتمى است.



این عالم فرزانه سرانجام در هفتم مرداد ۱۳۸۴ دار فانی را وداع گفت


ویژگی های شخصیتی علامه حاج شیخ محمد تقی بهلول

حافظ کل قرآن کریم
مرغ ملکوت سحرها
نخبة الاتقیاء الورعین
محیط به فقه اهل سنت
خادم صادق مخلوقات خدا
اعجوبه ای در کوهنوردی و شنا
مجتهد و مسلط به ادبیات عرب
الگوی صفا، صمیمیت،صبر،استقامت
سابقه تدریس در دانشگاه الازهر مصر
عالم اکبر ، در پیکری نحیف و لاغر
حضور هشت ساله در دفاع مقدس
خواب ، خورا ک و استراحت اسیر او
اسوۀ ساده زیستی و تمام داراییش لباس تن او
تحمل سی و شش سال اسارت و دوری از وطن
روح بزرگ و قلب پر از مهر و تلاش
اهل ذوق و ادب و دارای دویست هزار بیت شعر
نقش آفرین قیام مسجد گوهر شاد کهنسال ترین ستاره آسمانی



اخلاق پیامبر گونه
یک روز در حالی که مشغول صحبت کردن با معظم له بودم ایشان پایش را بلند کرد وگفت :می دانی چرا جوراب نمی پوشم ؟! عرض کردم:نه
فرمودند :می دانی چرا لباس ساده ای می پو شم ؟!
عرض کردم : نه خیر نمی دانم.
فرمودند : چون ما بزرگ و امام مردم هستیم باید در حد ضعیف ترین مردم باشم تا ا گر کسی مثلاً لباسی ند اشت خجالت نکشد و بگوید که تازه لبا س نداشتن که عیب نیست بهلول هم ندارد.

قدرشناسی
یک روز که خدمتشان بودم شروع به شعر خواندن نمود شعری در مدح پادشاه افغانستان که سروده بودند قرائت کردند از حضرت ایشان پوزش خواستم و عرض کردم :شما که میانه خوبی با سلا طین و پادشاهان ندارید چطور مدح این پادشاه می کنید و حال آنکه شما را هم 31سال زندانی کرده است ؟
فرمودند :او حق به گردن من داشت چرا که حق من و جزای من مرگ بود ولی او مرا نکشت و مرا زندانی کرد و من هم او را مدح کردم.

سحرخیزی
گفت پیغمبر به حیدر تا سه بار* یاعلی بر این کلامم گوش دار
درهمه شبها ((علیک بالصلات )) هست او را بر بندگا ن باب نجات*
((پهلوهای انان از بستر ها تهی می شود و از خوابگاه خودشان بر می خیزد وپروردگارشان را از بیم وامید می خوانند و انچه ! به تنها دادهایم انفاق می کنند کسی نمی داند که به پاداش اعمال انها چه چیزهایی که باعث چشم روشنی است برای انها ذخیره شده است))
معظم له می فرمودند :نماز شب خیر دنیا و آخرت دارد وقتی می گوییم بخوانید دلیل هم دارد که خیر دارد مثلا زمانی که ما در مدرسه فیضیه با بقیه رفقا درس می خواندیم روزگار ما خیلی به سختی می گذشت یک سال که شب نیمه شعبان مصادف با ایام زمستان بود و هوا به حدی سرد بود که آب در چند ثانیه یخ می زد در مجلس جشنی که به مناسبت میلاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تشکیل شده بود شرکت کردم و وقتی به مدرسه برگشتم در مدرسه و حرم بسته بود وهوا خیلی سرد و از طرفی ما هم مقید به خواندن نماز شب بودیم لذا جلو در حرم امدم و شروع به نماز خواندن کردم نماز که تمام شد یک مرد ترک زبان جلو امد و پرسید :حرم کی بازمی شود ؟گفتم یکی دو ساعت دیگر گفت : دوستان من منتظرمن هستند که باید بروم شما لطف بفرمایید این شمعها را بگیرید و هر شب جاهایی از حرم که تاریک است از طرف من روشن کنید.
من شمعها را گرفتم بعد آن شخص مقداری پول به من داد و رفت که وقتی من توجه کردم دیدم 500 تومان که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود به من داده است که با آن 500 تومان خیلی از مشکلات ما حل شد بله این نمونه از خیر دنیا و آخرت نماز شب است.



تواضع وهمدردی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : تواضع اصل واساس هر شرف است
وهمچنین حاج آقای بهلول می فرمودند: زمانی در مشهد به منزل یکی از آشنایان رفتیم اتفاقا شبی بارانی بود و خانم هم زایمان کرده بود و چند تا بچه آورده بود شوهرش هم در منزل نبود متوجه شدم حالش مساعد نیست به او گفتم :شما بخوابید من از بچه ها نگهداری می کنم او که خوابید نصف شب دیدم بچه ها خیلی گریه میکنند فهمیدم خودشان را کثیف کرده اند امدم داخل حیاط که کهنه را بیاورم و انها را پاک کنم اما متاسفانه باران امده و همه انها را خیس کرده بود به داخل اتاق برگشتم و عبای خود را چهار تکه کردم و به وسیله انها بچه ها را تمیز کردم و انها را قنداق نمودم اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا (علیه السلام) حرکت کردم مشغول دفع سگها بودم که سیدی آمد و سگها را رد کرد و به من گفت:کسی که تا صبح از بچه های ما مراقبت کرده ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم !بعد هم غیب شد.

احترام به سادات
این عارف گرانمایه همواره اعتقاد و علاقه و احترام خاصی برای ذریه رسول الله قائل بوده و احترام به سادات را الزامی می دانست بارها این مطلب از ایشان مشاهده شده است.
جناب اقای ((سید محمد میری)) یکی از دوستان ایشان می گفتند: که چند وقت پیش یکی از سادات به بنده گفته بود که فلان روز بعد از نماز مغرب و عشا اقا را بیاور تا در منزل ما روضه ای بخوانند.
ما هم حسب الامر سید مطلب را به آقا رساندم اول فرمودند: مانعی نیست و قبول کردند اما روزی که قرار بود شبش به منزل شخص مذکور برویم فرمودند: زنگ بزن بگو امشب نمی آییم وقتی دیگر خواهم آمد بعد از گفتن این مطلب قرار بود استراحت بکنند کمی دراز کشیدند بعد از خواب مختصری بلند شدند و فرمودند: زنگ بزن بگو که امشب می آییم همین امشب.
بعد ایشان فرمودند: در خواب به ما گفتند که چرا سید را ناراحت کردی و ما هم تصمیم گرفتیم که رضایت او را جلب کنیم

عزم جذم
اراده وعزم در تصمیم گیریها از امور مهمی است که هر کسی دارای چنین صفتی باشد در پیمودن راههای موفقیت و فتح قله های تکامل و معنویت گوی سبقت را از همگان می ربایند.
معظم له نیز در قوت اراده و تصمیم گیری ها بسیار دقیق و استوار هستند مثلا اگر دریک لحظه اراده رفتن به جایی را داشته باشد بدون هیچ تردیدی میروند.
این مطلب مدت ها فکر مرا مشغول کرده بود تا اینکه یک روزهمین موضوع را از ایشان سوال کردم در جواب من فرمودند: من هر کاری را که بخواهم انجام بدهم قبل از اذان صبح خوب فکر می کنم و کارهای فردای خود را تنظیم می کنم و اگر در بین روز امری پیش آید که ما پیش بینی نکرده باشم دقت می کنم هر چه رضای خدا در آن باشد همان را انجام می دهم و کار به کار کسی ندارم رضایت خدا مهم است و بس.
 


عشق به امام(ره)
در یک سفری از تهران به قم همراه ایشان بودم وقتی به ترمینال رسیدیم فقط یک اتوبوس مانده بود که ان هم جا نداشت اقا از بنده سوال کردند : چرا با همین ماشین نمی رویم ؟گفتم:
صندلی خالی ندارد فقط بوفه مانده فرمودند : برویم بالا برویم بالا لذا اطاعت امر کردیم و رفتیم در بوفه اتوبوس نشستیم اتفاقا مسافرت با لذتی بود.
در بین راه از ایشان سوال کردم بعضی ها می گویند شما گفته اید رهبری حق من بود نه امام اما امام یک چیزی داشت که من نداشتم آیا حقیقت دارد؟
بعد از شنیدن این کلمات عصبانی شدند و فرمودند : اینها می خواهند بین من و امام را به هم بزنند من یکی از فدائیان امام بوده ام و هستم اینها دشمنان انقلابند من رهبری را دوست دارم من نگفته ام و نخواهم گفت.
در علاقه ایشان به امام می توان به این نکته اشاره کرد که معظم له اشعار زیادی((به وزن شاهنامه)) در مدح امام سروده اند که به نام ((خمینی نامه)) شهرت دارد.
خمینی خروشان ولی با وقار امام خردمند پرهیزکار
زعیم شجاع و کریم سخی که دین یافت از همتش فرّهی
گر آن همت و قهرمانی نبود در این روز از دین نشانی نبود
اشعار فوق از دیوان خمینی نامه علامه شیخ محمد تقی بهلول می باشد.
این دیوان در ابتدا با حمد و ثنای الهی آغاز و با نعت رسول اکرم (ص)ادامه می یابد.هدف ایشان از سرودن این دیوان
پس از حمد حق ودرود رسول ثناء همه خاندان بتول
مرا هست مقصود در کتاب بیان کردن قصه انقلاب

علت ترک چای
جناب حاج شیخ محمد تقی بهلول با کشیدن سیگار وخوردن چای بسیار مخالف است یک روز بنده (سید عباس موسوی مطلق) از ایشان سوال کردم که چرا شما چای نمی خورید و به خیلی این سفارش را می کنید؟
در جواب حقیر فرمودند : به دو علت چای نمی خورم یکی از لحاظ اقتصادی خیلی به ضرر خانواده است و یکی به خاطر حکایتی که از کودکی شنیده ام و ان اینکه شنیدم در کودکی که ناپلئون رئیس جمهور فرانسه در زمان سلطنت خود به ملت خود اعلام می کند اگر می خواهید ملت مسلمان را از پای در اوریم هر خانواده فرانسوی یک صندوق در خانه خود نصب کتد و اگر خرج روزانه ان از فلان مبلغ بالاتر است فلان مقدار بپردازند مردم فرانسه با توجه به بغضی که نسبت به مسلمانان داشتند همین کار را انجام دادند بعد از یک سال دوباره ناپلئون بناپارت دستور میدهد مبالغ جمع شده را زیر نظر کمیته هایی جمع آوری کنند پس از جمع آوری آن مبلغ هنگفتی به دست می آید بعد از شمارش مبالغ ناپلئون به مردم خود می گوید :مرحله بعدی کار ما این است که در کشورهای مسلمان دو چیز کم است یکی مدرسه و یکی درمانگاه ما هم با همین مبالغ تعداد زیادی مدرسه و درمانگاه در کشورهای مسلمان می سازیم پس از آماده سازی طرحها ناپلئون می گوید: حالا هم فرهنگ خود را ترویج می کنیم و همه آنها را معتاد می کنیم ؟و هر وقت دیدید بچه آنها صبح از خواب بلند می شود و قبل از هر چیز طلب چای کرد ما به مقصود خود رسیده ایم.
جناب شیخ فرمودند : بعد از اینکه این قصه را شنیدم دیگر به هیچ وجه چای نخوردم و الان بیش از هشتاد سال است که لب به چای نزده ام.

همیشه انجام داده ام وهیچ وقت ترک نکرده ام
ایشان می فرمودند : من در تمام عمرم یک عمل را ترک کرده ام و اصلا انجام نداده ام و تحت هر شرایطی بجا آورده ام و از این دو کار برکات زیادی دیده ام و آن را به همه سفارش می کنم آنکه ترک کرده ام دروغ است و آنکه ترک نکرده ام نمازشب است.
حقیر (سید عباس موسوی مطلق) شبهای زیادی را با ایشان سپری کرده ام شاید تا صبح بین یک ساعت یا دو ساعت بیشتر خواب نداشتند و هر ده دقیقه یک ربع بلند می شدند می نشستند یکی دو ساعت قبل از نماز صبح کاملاً بیدار و مشغول تفکر و یا تلاوت قرآن و نماز می شدند.
چه خوش سروده است سعدی شیرازی:
دوش مرغی به صبح می نا لید عفل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را مگر او از من رسید بگوش
گفت باور نداشتم که تو را بانک مرغی چنین کند مد هوش
گفتم این شرط ادمیت نیست مرغ تسبیح گوی و من خاموش

حافظه قوی ایشان
ایشان از حافظه عجیبی برخوردار بودند که اگر حقیقت مطلب را دریابیم کمتر کسی را می بینیم که با این کهولت سن این همه مطلب را ازبر داشته داشته باشد و چنانچه خودشان تصریح نموده بودند و عرض کردیم که فرموده بودند:((حافظه ای داشتم که نمونه اش در دنیا نبود))
حالا فهرستی از موضوعاتی را که ایشان در ذهن حفظ نموده اند را بیان می کنیم.
-1
قرآن مجید (با توجه به اینکه ایشان در هفت سالگی حافظ قران شدند اما هنوز بر حفظ و قرائت آن همت می گمارند)
 2-بسیاری از خطبه های نهج البلاغه
 3-بسیاری از دعاهای کتاب نفیس صحیفه سجادیه
 4-بسیاری از دعاهای مفاتیح الجنان از جمله دعای جوشن کبیر،دعای عدلیه، دعای مشلول، دعای کمیل، زیارت عاشورا، مناجات شعبانیه، اعمال ماه شعبان و رمضان دعای ابو حمزه ثمالی، دعای عرفه و...
5- 200
هزار بیت شعر که حدودا 120 هزار بیت آن سروده خود معظم له است حدود سی هزار بیت متعلق به بی بی دو عالم حضرت فاطممه زهرا سلام الله علیها می باشد. و بخش قابل توجهی از آن هم اشعار زیادی است در مدح امام خمینی(ره) که بر وزن شاهنا مه است و نام آن ((خمینی نامه )) است.
 6- تعداد زیادی از کتابهای ادبی و فقهی و حوزوی
7-کتاب منظومه سبزواری.

دائم السفر بودن ایشان
معظم له هیچگاه بیش از ده روز در مکانی نمی ماند حتی در سفرهای خارجی خود به هندوستان ،پاکستان،افغانستان،سوریه وجاهای دیگر هم بیش از ده روز نمی ماند و درنتیجه نماز و روزه ایشان کامل بود در جواب سوالی که پرسیده بودند:منزل شما کجاست ؟فرمودند :همه دنیا منزل من است.
و در واقع این کار ایشان مستلزم توکلی بسیار قوی است آری براستی بهلول از جام سر به مهر الهی که توکل باشد نوشیده است که اینچنین همه جا را منزل خود می داند و در کارها به این کیفیت بر حضرت حق توکل میکند.

نداشتن زن و فرزند
ایشان پس از آنکه به عللی از همسر خود ،برای مبارزه با رژیم ستم شاهی جدا شد دیگر زن اختیار نکرد و چون در همان ازدواج صاحب فرزند نشده بود لذا تا پایان عمر بدون زن و فرزند زندگی کردند.
گر چه از نظر بزرگان ازدواج و تشکیل خانواده یکی از فضائل اخلاقی است اما از انجایی که ضرورت ازدواج و تشکیل خانواده در صورتی است که انسان خطر و قرار گرفتن در دام گناه را بکند بنابر این بر کسانی که قدرت کنترل خود را داشته با شند و داری ملکات نفسانی قوی باشند واجب نیست.
به همین خاطر مراجع عظام تقلید وجوب ازدواج را در صورتی دانسته اند که شخص مجرد بر اثر طغیان قوای جنسی در مهلکه گناه قرار گیرد و الا اگر شخصی در معرض گناه قرار نگیرد و قدرت کنترل خود را داشته باشد ازدواجش واجب نیست.
از باب نمونه به نام برخی افراد صالح و وارسته ای که در طول زندگی ازدواج نکرده بودند اما در عین حال راههای سیر وسلوک الی الله راطی کرده بودند اشاره می کنیم:
1-حضرت عیسی (علیه السلام)
2- آیت الله سید جمال الدین اسدابادی رحمه الله علیه
3-  حکیم متاله حاج محمد خراسانی معروف به حکیم خراسانی رحمه الله علیه
4-  عارف نامی آیت الله کاشانی رحمه الله علیه

نوع غذای ایشان
غذا خوردن او بسیار شگفت انگیز بود چرا که در طول عمر طولانی خود چیزی جز ماست و برخی از میوه جات انهم به صورت کم میل نفرموده اند فقط زمستان شلغم و در تابستان انار به ان اضافه شده است و معتقد بر این است که ماست تمام نیاز بدن را تامین می کند در تمام میهمانی ها که معظم له را دعوت می کنند غذاهای رنگارنگی تهیه می کنند که ایشان همیشه و درهمه حال به نان و ماست خود اکتفاء می کنند.


 
نداشتن مسکن و ماوای
شیخ ما مکان مشخصی نداشت وی پس از آزادی از زندان افغانستان و مراجعه به ایران مسکن و ماوایی برای خود اختیار نکرد و همیشه در حال مسافرت است و می فرمودند :همه دنیا متعلق به خداست و من همه جا را منزل خود می دانم و چه زیبا سروده است مرحوم فیض کاشانی زبان حال این افراد را:
ندارم خان و مانی حسبی الله نخواهم اب و نانی حسبی الله
من از کون و مکان بیزار گشتم شدم در لا مکان حسبی الله
جهان را خط بیزاری کشیدم چو خود گشتم جهانی حسبی الله
نبستی طرفی از جان و نه از دل نه دل خواهم نه جانی حسبی الله
مرا جانان پسند امد نخواهم نه اینی و نه انی حسبی الله
نمی گیرم چو در دست من امد به موی او جهانی حسبی الله
در این اتش خوشم رضوان میارا برای من جنابی حسبی الله

دائم الصوم بودن
گذشته از ویژگی های ارزشمندی که در ایشان قرار دارد روزه داری و اهمیت به ان از اموری است که به معنویت ایشان رونق بخشیده است ایشان در تمام مدت سال بجز روزهای حرام روزه می گرفتند.
فقط در یکی دو سال آخر عمر ، بعد از تصادفی که برای وی رخ داد بر اثر ضعفی که بر وی مستولی شد بعضی از روزها از روزه گرفتن خوداری می کردند،البته باز با همین حال ایشان معتقد است بیش از دو وعده غذا در طول روز خوردن چیزی مهمل و زائد است.
نگارنده این مقاله (سید عباس موسوی مطلق) زمانی ،علت سلامتی ایشان را سه چیز حدس زد،روزه گرفتن،ونان و ماست خوردن و زیاد راه رفتن(پیاده روی ) که الحمدالله حدسم درست بود وخود ایشان تایید نمودند.

طی الارض
بنده (سید عباس موسوی مطلق) و خیلی دیگر از افراد راجع به قضایایی از داشتن مقام طی الارض از ایشان سوال می کردیم ولی معظم له انکار می کردند گرچه ما هم قضایایی شنیده بودیم و به برخی از انان اشاره کردهایم.
تا اینکه به محضر ایت الله سید عباس کاشانی رسیدیم معظم له فرمودند : شیخ بهلول خیلی از اسرار مگو را به من گفته اند و از ان جمله قضیه طی الارض ایشان بود که البته اول انکار کردند ولی من دلیل اوردم و ایشان قبول کردند.

چه کنیم که امام زمان((ع)) را ببینیم؟
از معظم له سوال شد که چه وقت می شود خدمت امام زمان(عج) مشرف شد ؟فرمودند که : با تقوا باشید وقتی که بین شما و حضرت سنخیت باشد. سپس فرمودند که دیدن امام زمان مهم نیست مهم این است که او ما راببیند خیلی ها هم علی ((ع)) را دیدند اما دشمن او شدند اگر کاری کردیم که نظر آنها راجلب کنیم آن ارزش دارد.
همین سوال را از عارف نامی آیت الله سید عبدالکریم کشمیری کردم. ایشان نیز همین جواب را دادند یعنی فرمودند: با تقوا باشید خدمت امام زمان می رسید معظم له درباره آیت الله سید عبدالکریم کشمیری می فر مودند : آدم صاحب نفسی است خیلی اهل دل است از خیلی وقت پیش اورا می شناختم.



نمونه ای از کرامات بهلول 
 
تصرف در زمین و زمان
استاد معظم حجه السلام والمسلمین ((عبدالقاسم شوشتری)) زمانی که در شهر درود تشریف داشتند می فرمودندکه:حاج آقای بهلول چند سال قبل همراه یکی از دوستانش قرار بودبه یکی از روستاهای دوردست برود.این روستا فقط یک ماشین شخصی داشته که هر روز سر ساعت مقرر کسانی را  که قصد مسافرت به آن روستا را داشته اند می برد.فاصله این روستا تا شهر حدودا ده ساعت بود اما موقع حرکت ماشین برای بهلول مشکلی پیش می آید و نمی تواند در آن ساعت همراه دوستش به آن روستا برود لذا به رفیقش می فرماید  شما بروید من فردا که روز عاشورا است خواهم آمد دوست ایشان به سمت روستا حرکت می کند بعد از ساعتها به روستا می رسد مبیند تمام مردم به مسجد رفته اند پس از حضور در مسجد در می یابد که شیخ بهلول بالای منبر است ومشغول مصیبت است.با کمال تعجب از مردم می پرسد که شیخ رسیده است ؟ مردم می گویند که الان چندین ساعت است که شیخ در روستا است و منبر ایشان یک ساعت است که شروع شده است .بعدا که می خواهد از خود ایشان سوال کندشیخ امتناع می ورزد و او را امر به سکوت می کند.
____________________________
ملاقاتی با سفیانی
در سفری که  حقیر (سید عباس موسوی مطلق) همراه ایشان به مدرسه علمیه ولی عصر(عج) در شهرستان بروجرد رفتیم بعد از سخنرانی معظم له یکی از طلبه ها از ایشان سوالی کرد:آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان در سوریه است آیا این مطلب راست است یا نه؟ایشان بلافصله عصبانی شدند و گفتند :من نگفتم سفیانی است گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر دفاع سوریه است و من با او ملاقات کرده ام وباتوجه علائم سفیانی و ملا قات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد من وقت ظهور را تعیین نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است ان شاء الله.البته در سفر اخیر ایشان به شهر درود در ربیع الاول ۱۴۲۰ فر مودند من معتقدم هر صد  سال شمسی متعلق به یک امام است و الان قرن ۱۴ متعلق به امام زمان است و حدودا ۲۲ سال دیگر یعنی ظهور خیلی نزدیک است آماده باشید و امیدوارم که زنده باشم.
____________________________________________
یک پیشگویی و تحقق آن
بعد از حمله خونین مسجد الحرام و بسته شدن راه حج یکی از روحانیان بیت رهبری به ایشان می فرمایدجناب شیخ،گفته اند شما مستجاب الدعوه هستید دعا کنید که فهد بمیرد و را حج باز گردد ایشان با تبّسم فرمودند هر وقت من بمیرم فهد هم خواهد مرد ودقیقاً این امر اتّفاق افتاد و  همزمان با ارتحال علامه شیخ بهلول ،فهد نیز فوت کرد.
____________________________________________
اطلاع از نیت
یک روز موقع اذان ظهر همراه ایشان از تهران به قم می آمدیم بنده (سید عباس موسوی مطلق) که خیلی خسته بودم قصد داشتم به ایشان بگویم نماز را در منزل بخوانیم و برای زیارت حضرت معصومه ((علیهما السلام)) شب به حرم بیاییم بلا فاصله فر مودند : شیطان همیشه کارهایی که برای خدا باشد را در نظر انسان سخت و سنگین نشان می دهد مثلا نماز وسایر عبادات را خیلی سخت و طاقت فرسا نشان می دهد و اضافه فرمودند که من در هر شهر یا روستایی که وارد بشوم اگر حرم امام یا امام زاده داشته باشد مثل قم و یا مشهد اول به زیارت آنها می روم و بعد به جاهای دیگر البته شیطان خیلی سخت جلوه می دهد مثلا می گوید: الان خسته یا حرفهای دیگر.سپس فرمودند برویم حرم و نماز و زیارت بخوانیم بعد می رویم منزل شما لذا ما تبعیت کردیم و همراه ایشان به حرم رفتیم در حرم هر یک از طلبه ها که ایشان را می دید پس از احوال پرسی ایشان را دعوت مکردند اما ایشان می گفتند به این سید قول داده ام وباید به منزل ایشان بروم.
____________________________________________
تاثیر دعای شیخ
در یکی از سفرهایی که معظم له به شهر درود داشتند آخرین شب منبر ایشان که مصادف بود با شب نیمه شعبان بعد از سخنرانی قرار بود به منزل یکی از مومنین برویم بعد از اتمام سخنرانی ایشان سوار ماشین شدیم که به منزل همان آقا برویم بنده از داخل ماشین به حاج آقا عرض کردم: دعا بفرمائید یک مشکلی دارم حل بشود انشاءالله (مشکل بنده این بود که قرار بود همان شب به قم برویم)در حالی که بنده کرایه منزل خود را که در قم بود نداده بودم و یک مقدار هم قرض داشتم و از طرفی سالگرد ازدواجم نیز بود و مایل بودم برای همسرم هدیه ای تهیه کنم اما امان از جیب خالی لذا از حاج اقا طلب دعا کردم).ایشان هم بلا فاصله فرمودند : خداوند شما را به هر مطلبی که می خواهید برساند.ان شاءالله.بعد از اینکه وارد منزل شدیم و مراسم پذیرایی تمام شد یکی از آقایان که همراه ما بود از جیب خود مقداری اسکناس درآورد و گفت: اینها را به حاج آقا بده می خواهم مالم با برکت شود و بعد از آن یک بسته دیگر درآورد و گفت : اما این مال شماست آقای فلانی داده است آن آقا هم می گفت مال خودش است البته بنده هنوز نفهمیده ام مال کیست ؟ اما به هر ترتیب قبول کردم و الحمدالله به برکت دعای حاج آقای بهلول مشکل ما نیز حل شد.
____________________________________________
بشارت به ضمانت حضرت زهرا (علیهما السلام)
زمانی که زندان بودم بعد از ۳۱ سال خیلی دلم گرفت و به خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم همان شب در عالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت : پسرم! حضرت زهرا (علیهما السلام) ضامن شده است که آزاد بشوی . بعد از اینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری راجع به حضرت زهرا (علیهما السلام) نمودم و اشعار زیادی را سرودم . و به هر حال این خواب را من شب پنجشنبه دیدم و شب یکشنبه آزاد شدم.
___________________________________________
چند پیشگویی
معظم له در طول مدت عمر با بر کتشان پیشگویی هایی را فرمودند یکی از انها در خصوص انقلاب اسلامی به رهبری امام بودند که البته خیلی از اولیا الهی این امر را از قبل فرموده بودند یکی دیگر از پیشگویی ها رحلت امام (ره) بودند که این امر بین بعضی از افراد مشهور بود یکی باز شدن راه کربلا بود که خودم در تابستان ۷۶ از حاج آقا شنیدم که حتی ایشان می فرمودند :تا عید باز می شود و شما هم می روید و البته همین طور هم شد وما به طور معجزه اسایی در خرداد ۷۷ به کربلا مشرف شدیم که البته این خود از کرامات مهم شیخ بود.ایضا در تیر ماه ۷۸ در مسجد حضرت امبرالمومنین (علیه السلام) منبر تشریف بردند فرمودند : ان شاءالله اگر معصیت مردم جلویش را نگیرد سال بعد این موقع راه کربلا از ایران باز می شود و ان شاءالله مثل راه مشهد می شودکه هر وقت خواستید بروید
____________________________________________
برکت شیخ
حضرت شیخ چندین سفر به درود مشرف شده بودند که دو سفر آن مواجه با خوشکسالی بود که معظم له دعا فرمودند که : یک سفر در اثنای منبر باران شروع به باریدن کرد و یک سفر دیگر نیمه همان شب باران زیادی بارید وکسانی که در محضر شیخ در مسجد بودند این را از کرامات شیخ می دانستند.
____________________________________________
شفای مرض
سید عباس موسوی مطلق : افرادی ازایشان التماس دعا می گرفتند ویا دعایی را از ایشان تقاضا میکردند و یا آب و چیز دیگر تبرک می کردند و به مریض می دادند و الحمدالله چنانچه بعداً عده ای اهل ایمان برایم حکا یت کردند آثار خوبی داشته اند .یکی از آن موارد را خو دم دیدم که مریض سختی بود که با قند تبرک جناب شیخ شفا پیدا کردند الحمد الله بعد از گذشت چند سال تا کنون اثری از بیماری پیدا نشده است.
____________________________________________
شفای مرض۲
مطلب ذیل به نقل از آقای ابراهیم ذوالفقاری از اعضای هیئت امنای مسجد امیر المؤمنین (ع) زاهدان و مستند می باشد.ماه مبارک رمضان سال۸۲ بنده همراه حاج آقا بهلول در مکتب نرجس زاهدان مشغول نماز بودیم.به حاج آقا اطلاع دادند ، دختر بچه ای چهار ساله به نام صنم رئوفی فر از بیماری لاعلاجی رنج می برد و هم اکنون بعد ار ۴۸ ساعت بستری شدن در بیمارسان علی اصغر (ع) زاهدان و پس از انجام آزمایش های متعدد دکترها اورا جواب کرده اند .بلا فاصله حاج آقای بهلول فرمودند: باید برویم این دختر بچه را از نزدیک ببینیم : ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که با حاج آقای بهلول به عیادت این دختر بچه رفتیم پدر و مادر دختربچه گفتند: دختر بچه چیزی نمی خورد و مرتب سرفه می کند .حاج آقای بهلول برای دختر بچه یک لیوان شیر خواستند و دعای مخصوصی خواندند .حاج آقا اسم دختر بچه را پرسیدند و به پدر و مادر آن دختر بچه گفتند از این ساعت به بعد به جای صنم او را فاطمه صدا بزنند.عصر همان روز نماز مغرب و عشاء را در مسجد امیرالمؤمنین (ع) و به امام جماعت حاج آقای بهلول و با حضور استاندار جناب آقای مهندس امینی ، امام جماعت زاهدان حاج آقای سلیمانی ، امام جماعت مسجد امیر المؤمنین حاج آقای خوشبیان ، امام جماعت مسجد امام خمینی ،حاج آقای زاهدی و حدود ۴۰۰   نفر از مومنین برگزار شد.آن شب در مسجد افطاری بود. و ما مشغول صرف افطاری بودیم که متوجه شدیم همان دختر بچه دوان دوان به طرف مسجد می آید و پدرش هم به دنبالش وارد مسجد امیر المؤمنین شد . از شفای دخترش بسیار خوشحال بود.  
ابراهیم ذوالفقاری هیئت امنای مسجد امیر المومنین (ع) زاهدان ۷/۶/۸۴
              ____________________________________________
ببخشید دیر آمدم
حقیر (سید عباس موسوی مطلق)ماجرایی که ذیلا از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام اما برای اطمینان خاطر از خود ایشان سوال نمودم وی پس ازامتناع با اصرار حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که:یک روز ظهر در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) سخنرانی داشتم ومی بایست دو ساعت بعد از ظهر در یکی از محله های تهران به نام ((شمیرانات )) منبر بروم اما در حرم منبرم خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید وقتی که از منبر پایین آمدم دیدم ۵ دقیقه تا منبر بعدی وقت دارم لذا خطاب به آقا سید الشهدا (ع) گفتم : آقا جان! روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام حالا چه کار کنم ؟! و بلافاصله از حرم بیرون آمدم جلوی در حرم ماشین خوبی ایستاد و گفت: حاج آقا بیا بالا من هم بلافاصله سوار شدم و فقط متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیاد ی حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه در مدت زمان کوتاهی به مقصد رسیدیم در این هنگام دیدم بانی مجلس جلو در ایستاده و چون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم اما ایشان گفتند که نه خیر حاج آقا الان ساعتی است که باید منبر شروع شود وشماسرساعت آمدید.
._____________________________________
روضه خوانی برای وزیر
می فرمودند :ایامی که در زندان بودم تقریبا ده سالی از زندانی شدن ما شاید گذشته بود که به من اطلاع دادند پسر یکی از وزرای دربار بیمار شده و هر کجا برده اند مداوا نشده است آخرالامر به سفارش یکی از نزدیکانش با اینکه سنی مذهب بودند متوسل به امام حسین (علیه السلام) می شوند و نذر میکنند اگر پسرش خوب شود برای امام حسین شیعیان ده روز مجلس روزه بگیرد.حالا پسر خوب شده است اما کسی از منبری ها حاضر نشده که در محضر آنها روضه بخواند به دو دلیل یکی سنی بودن آنها و دومی همه اشراف و وزرا بودند مطلب در خور آنها نداشتند . خلا صه به وزیر اطلاع می دهند که یک نفر منبری در زندان شما است او را بیاورید . به ما اطلاع دادند و قرار شد ما منبر برویم . ما هم قبول کردیم واشعار زیادی سرودیم.اما وقتی وارد مجاس شدم دیدم زن و مرد با هم مخلوط هستند لذا گفتم:شنیده ام امام حسین (علیه السلام)پسر شما را شفا داده است و شما نذر کرده اید روضه بخوانید و در ضمن کسی حاضر نشده که منبر برود حال که من منبر می روم شرطی دارم و آن اینکه همه زن ومرد در این تالار بزرگ باید جدا شوند.آنها بلافاصله جدا شدند و چند روز بحمد الله و کمک خدا منبر رفتم روز اول که برایم میوه آوردند نخوردم وگفتم: نمی خورم مگر اینکه برای رفقای ما در زندان ببرید آنها قبول کردند و تا آخرین روز منبر برای زندانیها میوه می بردند و این امر باعث خوشحالی زندانیان شده بود.

 
بهلول از دیدگاه علما


مقام معظم رهبری :
 ایشان (شیخ بهلول) حق بزرگی بر گردن انقلاب دارند .
آقای شیخ محمدتقی بهلول رحمةالله‌علیه بنده‌ صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانی و پرماجرای خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یکی از شگفتیهای روزگار ما بود. هفتادسال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان وحق‌طلبان شد و آماج کینه‌ی حکومت سرکوبگر پهلوی گشت. بیست‌وپنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری انواع رنجها و آزارها را تحمّل کرد. پس از آن سالها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانه‌ها به گوش مسلمانان رسانید. سالها پس از آن در ایران بی‌هیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سالهای دفاع مقدس همه‌جا دلهای جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه‌ی خود نشاط و شادابی بخشید، نودسال از یکقرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحّرک و تلاش بی‌وقفه‌ی پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه‌ی بی‌نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه‌ی او، شجاعت و فصاحت و ویژگیهای اخلاقی برجسته‌ی او، از این مؤمنِ صادق، انسانی استثنائی ساخته بود .

آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری :
دعوت جناب مرحوم حاج شیخ از جناب بهلول در آن سن برای روضه قبل از شروع درس خیلی قابل اهمیّت است چرا که نقل می کنند جناب مرحوم حاج شیخ به منبر ها و روضه خوان ها خیلی حسّاس بودندو افرادی را دعوت می کردند که از ناحیه آنها خاطر جمع باشند .

آیت الله العظمی بروجردی :
اولاً دعوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از ایشان ثانیاً دفاع مرحوم آیت الله بروجردی از ادامه منبر جناب بهلول خیلی حائز اهمّیّت است و این نشانگر علاقۀ آیت الله العظمی بروجردی به ایشان بوده است .

آیت الله العظمی آقای بهاء الدینی :
حضرت آیت الله العظمی آقای بهاء الدینی خیلی به ایشان (شیخ بهلول) عنایت داشتند و قالباً به حسینیۀ ایشان هم برای منبر تشریف می آوردند . ایشان می فرمودند که: آقای بهلول انسان فوق العاده ای است از علاقه مندان به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند .

آیت الله سیبد عباس کاشانی :
...
حالات شیخ السالکین و نخبة الاتقیا الورعین اعجوبۀ دوران فذلکة اوان حاج شیخ محمّد تقی بهلول ثانی ادامه الله الاسلام ذخراً و للمسلمون لوذا که بیش از ربع قرن است اینجانب با وی آشنایی عمیق و شناسایی دقیق داشته تشخیصم چنان است که او عالمی است عامل و عابدی است مجتهد و عارفی است فرزانه بلکه مجموعه ای است متنوّع...

آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه :
شیخنا المفاضل عالم عامل و عارف سالک کامل ،حافظ قرآن ، و ستارۀ درخشان الواصل الی درجة السیر و السلوک و العرفان غایة الوصل ، قرة العین ارباب معرفت و عقول آقای حاج شیخ محمّد تقی بهلول دامت برکاته وجودة المقدّس مادامت الا ملاک فی الصعّود و النزول و لاکواکب فی الطلوع والأفول بجاه الرسول و آل الرسول صلوات الله علیهم اجمعین .

مرحوم استاد علی دوانی :
در نجف بعد از آزاد شدن ایشان در زندان به ملاقاتشان رفتیم ...بهلول خوابیده بود و با ورود ما بیدار شد شیخی واقعاً بهلول وار ، لاغر اندام و پیرمردی شاد و با نشاط ... در آن زمان واقعاً واعظی معروف و دارای حافظه ای نیرومند و بیانی نافذ و شهامتی کم نظیر و از لحاظ زندگی به تمام معنی وارسته و زاهد بوده و هنوز نیز هست...

آیت الله جنّتی :
...
امّا بدانید ایشان آدم خیلی خوبی است، حافظۀ عجیبی دارد ، غیرت خوبی دارد ، در تشیّع واقعاً قوی است و خیلی واز خصوصیّات دیگر که که منحصر به ایشان است، اجمالاً انسان بالایی است .

آیت الله خزعلی :
...
این یک بهلول دیوانه نما و بهلول گرانقدری که در میان ما است و از دیر زمان آوازه اش در میان ما پیچیده ، از قسم دوم است بهلول با شیوۀ خاصی؛ زندگی ساده ؛ خوراک ساده ؛ پوشش ساده ؛ حرکت و جنبش فراوان ؛ پیاده روی در راههای دور با سن بسیار بالا ؛ حضور ذهن فوق العاده ؛ حفظ قرآن ؛ حفظ اشعار فراوان ؛ شوخ ؛ مزّاح ؛ جواب های کوبنده ؛ علاقه به اهل بیت ؛ تحمل مشقات طاقت فرسا در راه دین؛ شکیبایی و پذیرش سی سال زندان. کافی است او را یک بار ببینی ، اگر نه یکباربه سرگذشتش مرور کنی ، باشد که از این قید و بندها ، از این قل و زنجیر ها، خلاصی حاصل شود و توجّه بیشتر به عالم معنی دست دهد .

آیت الله سیّد احمد نجفی :
...
بنده و خانواده ام خصوصاً مادرم به آقای بهلول علاقۀ و ارادت خاصی داریم ، برای شیعیان اینها(دعاهایی که جناب شیخ در تبری تنظیم نموده اند )خیلی مفید است ، بعداً اضافه کردند که علاوه براین از طرف ادبی نیز این دعا او خیلی قابل تقدیر است .

آیت الله حاج شیخ محمّد حسن احمدی فقیه :
آشنایی ما با ایشان برمیگردد به آشنایی مرحوم والد ما ومرحوم آقا بزرگ ... ایشان خدوم به انقلاب ،دوستار به اهل بیت وحافظه عجیبی دارند نکات تاریخی خوبی رادارند ساده زیستی ایشان مایۀ درس است .

حاج شیخ محمّد تقی انصاری همدانی :
بهلول یکی از اوتاد عصر ماست ، او خیلی کم نظیر است دنیا را به تمام وجود تلاق داده است ، بهلول اهل معناست خیلی از اسرار را داراست ولی نمی گوید .

آیت الله امجد :
ایشان یک انسان وارسته ایست ، توکل عجیبی دارد ، او یک انسان عتیقه است،چراکه عتیقه جات معمولاً کم یاب و قیمتی هستند ، او هم کم یاب است و هم قیمتی .
 
 
 

خاطرات پیرمرد صدساله شگفت انگیز در گفت وگوی خبرانلاین با آیت الله خزعلی 

 -روزی که بهلول در مسجد گوهرشاد به منبر رفت تا علیه رضاخان سخنرانی کند، ابوالقاسم ده ساله بود. او همراه با پدرش به واقعه رسید. بهلول را دید که از مسجد بیرون می رود. آنها بعدها رفیق و یار غار یکدیگر شدند.
این است که آیت‌الله ابو‌القاسم خزعلی که امروز 85 سال سن دارد مجموعه ای از خاطرات شیخ را در سینه نهفته است . از خاطرات تاریخی گرفته تا خاطرات زندگی روزمره . بعد از نماز و ناهار فرصتی دست داد تا در بنیادغدیر خدمت آیت الله خزعلی برسیم و پای نقل خاطراتش بنشینیم.
گفت وگوی زیر توسط گروه تاریخ خبرآنلاین در ویژه نامه بزرگداشت مرحوم بهلول منتشر می شود.

 



از چه زمانی آقای بهلول را شناختید؟
من ده ساله بودم. پدرم در شب وقوع فاجعه گوهرشاد به خواب رفت، وگرنه شجاع بود و در میدان وارد می‌شد. صبح که بلند شد و دید چنین حادثه‌ای واقع شده،‌ دست مرا گرفت و به مسجد گوهرشاد رفتیم. به سمت پایین خیابان که رسیدیم، یک نفر را دیدیم که نیمه جان بود و یکی را دیدیم که کشته شده وسط صحن افتاده بود. با آن فرد نیمه‌‌جان صحبت کردیم و پرسیدیم: «اهل کجایی؟» گفت: اهل خواجه ربیع. بعد به صحن نو رفتیم که یک نفر با دهان باز افتاده بود. من هم بچه بودم و ترسیدم و شب تب کردم. بعد برگشتیم کنار آن فردی که اهل خواجه ربیع بود و دیدیم جان داده است. من آن فاجعه را از نزدیک دیدم.
چه شد که مرحوم بهلول تصمیم گرفت در مقابل رضا خان بیاستد؟
مرحوم بهلول وقتی فهمید مرد نانجیبی می‌خواهد دستور کشف حجاب را بدهد، غیرتمندانه بر منبر رفت و صحبت کرد، به گونه‌ای که رضاخان خبیث برای کشتن مردم دستور تیر صادر کرد و تولیت آن زمان هم خیانت و دستور را اجرا کرد و چند هزار نفر را کشتند و بعد هم آنها را در باغ خونی دفن کردند.
چطور شد ایشان را از مسجد گوهرشاد فراری دادند؟
او از مسجد گوهرشاد خارج شد و همه هم تقصیرات را به گردنش انداختند. بعد یک خانم آمد جلو و گفت بفرمایید منزل ما. من در اینجا لطف الهی را می‌بینم که خداوند به یک زن، چنان قلب قوی و قدرتی را می‌دهد که از رضاخان نمی‌ترسد. آقای بهلول وارد آن خانه می‌شود و مأمورینی که در تعقیب وی بوده‌اند،‌ برمی‌گردند و پیدایش نمی‌کنند.
بعد به سمت افغانستان رفت.
بله . به افغانستان می‌رود و در یک جای مرطوب بسیار ناامن زندانی‌اش می‌کنند. 30 سال. ساس روی در و دیوار حرکت می‌کرد. ایشان می‌فرماید سه شبانه‌روز نتوانستم بخوابم. آنجا به درگاه خدا استغاثه می‌کند که اگر با گزش این ساس‌ها و آزرده شدن من، اسلام پیش می‌رود، من راضی هستم. توجه بفرمایید یک آدم اسیر که سه شبانه‌روز نتوانسته بخوابد و ساس‌ها دارند بی‌وقفه او را می‌گزند،‌ می‌گوید اگر اسلام پیش می‌رود، من راضی هستم. این را هرکسی نمی‌تواند بگوید. صحبت کردن آسان است، ولی در عمل، همه اینها کار دارد. می‌گوید:‌ خدایا! اگر این‌طور نیست، این ساس‌ها را بردار، به حق پیغمبر و آل او‌(ص). سیل مورچه به اتاقش می‌ریزد و تمام ساس‌ها و تخم ساس‌ها را می‌خورند، بعد دیگر نه ساسی می‌ماند و نه مورچه‌ای. بنده من باش، آنچه بخواهی اجابت می‌کنم.
در آنجا مدتی می‌ماند و به مجاهدت خود ادامه می‌دهد و در بیانات دیگران شنیده‌اید که چگونه آن سال‌ها را سپری می‌کند و به مصر می‌رود که کشوری است سنی و انسان باید مطالعات قوی داشته باشد تا بتواند در آنجا نفوذ کند.
ارتباط شما بعد از آزادی ایشان و بازگشتشان از عراق چگونه بود؟
گاهی اظهار لطف می‌کرد و به بنده منزل تشریف می‌آورد، آدم بسیار ساده بود. با پختنی‌ها گذران نمی‌کرد،‌ بلکه با یک هندوانه ساده یا چند تا خیار گذران می‌کرد. صبح زود بلند می‌شد و از منزل ما تا امامزاده داود پیاده می‌رفت. ما به ائمه هم کمتر این‌طور عرض ارادت می‌کنیم، ولی او این‌طور به امامزاده‌ها عرض ارادت می‌کرد.
از حافظه ایشان خیلی خاطرات نقل می کنند. شما از ایشان چه دیدید؟
آقای بهلول خیلی فعالیتش زیاد بود و حافظه بسیار قوی داشت. یک شب در محضر آقای بهلول بودیم، آیه 105 سوره عمران را این‌گونه قرائت کرد: ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء‌هم البینات.
ایشان گفت: «من بعد ما جائتهم.» از نظر عربی جائزالوجهین است. گفتم: «جاء‌هم البینات است.» گفت: «خیر، جائتهم البینات است.» قرآن را درآوردم و نشانش دادم. سخت یکه خورد و گفت: «من که این‌قدر حافظه‌ام قوی بود، چندین سال است که جائتهم البینات خوانده‌ام. حالا فهمیدم جاء‌هم البینات است.
از خاطرات نگفته و ناشنیده از ایشان چه دارید بفرمایید؟
روزی به من می‌گفت: پیاده از مکه به مدینه می‌رفتم. از دهکده سر راه هندوانه‌ای خریدم. ایشان وقتی هندوانه می‌خورد، تا ته می‌تراشید، طوری که فقط پوست سبزش باقی می‌ماند. می‌گفت اینها نعمت خداست و باید استفاده کنیم. پوست هندوانه را گذاشت کنار. دید یک زن آمد و پوست هندوانه را برد. گفت لابد گوسفند دارد، می‌خواهد به او بدهد. نگاه کرد، دید آن زن پوست هندوانه را لقمه لقمه کرد، چند تا را خودش خورد و چند تا را به بچه‌هایش داد. حیرت کرد که در حجاز و این فقر؟ این‌طور تنگدستی؟ گفت 150 ریال داشتم، رفتم همه را دادم به آن زن.
توجه داشته باشید آدم مسافر، آن‌هم پیاده‌ و بی‌همراه، همه سرمایه‌اش را ببخشد. توکل را می‌بینید؟ من این جمله را که از ایشان شنیدم، سخت تکان خوردم. می‌گفت ماشین‌های ایرانی رسیدند و فریاد زدند: آقای بهلول سوار شوید. گفتم: نه، باید پیاده بروم. آنها گفتند: پس باید کمک ما را بپذیرید. 150 ریال داده بود و 1500 ریال گرفت! «من جاء بالحسنه فله‌ عشرا مثلها».
بهلول یک شخصیت خاصی درتاریخ معاصر ما دارد؟ شما این شخصیت را چگونه تعریف می کنید؟
یک انسان بی نظیر، محکم، خارق‌العاده، پیرمرد صد ساله شگفت انگیزی بود این مرد. بهلول یعنی انسان جامع‌الخیر یعنی مردی که با حیا و کریم و آقایی که جامع تمام خیرات است. من می گویم او صد سال عمرش را برای خدا صرف کرد. این است که زنده است.
 


 
متن پیام مقام معظم رهبری بمناسبت درگذشت علامه بهلول :
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجت الاسلام آقای شیخ محمد تقی بهلول (رحمه الله علیه) را با تأسف و دریغ دریافت کردم. این بنده ی صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانی و پر ماجرای خود را یک سره با مجاهدت و تلاش گذرانید یکی از شگفتی های روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستم دیدگان و حق طلبان شد و آماج کینه حکومت سرکوب گر پهلوی گشت. بیست و پنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری انواع رنج ها و آزارها را تحمل کرد. پس از آن سال ها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانه ها به گوش مسلمانان رسانید. سال ها پس از آن در ایران بی هیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت.
در سال های دفاع مقدس، همه جا دل های جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه خود نشاط و شادابی بخشید. نود سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحرک و تلاش بی وقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه ی بی نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه ی او، شجاعت، فصاحت و ویژگی های اخلاقی برجسته ی او، از این مؤمن صادق، انسانی استثنایی ساخته بود. اکنون این یادگار یک قرن تاریخ پر حادثه ی مبارزات ملت ایران از میان ما رفته و انشاء الله قرین رحمت و مغفرت الهی است. به همه ی علاقه مندان و دوستان و نزدیکان آن مرحوم تسلیت می گویم و فضل و فیض خداوندی را برای او مسئلت می کنم.

سید علی خامنه ای



 در بیت آیت الله طباطبایی امام جمعه اصفهان


در دفتر آیت الله العظمی مظاهری


در بیت آیت الله ناصری


در بیت آیت الله مهدوی




















شنای بی نظیر و خیره کننده ایشان در سن پیری

منبع:

www.bineshjoo.ir