صفای خانههای قدیمی برای نسلی که آن خانهها را به یاد دارند همیشه خاطره انگیز است؛ خانههایی که بوی کاهگل آب خورده و گلهای باغچه در عصرهای بهار و تابستان روح آدمی را به پرواز در می آورد و خستگی یک روز پرکار را از جان به در میبرد؛ معماری روح افزایی که انسان در آن هم احساس آرامش داشت و هم حس امنیت.
امّا امروز دیگر آن خانهها به خاطره تبدیل شده اند و به جای هر کدام از آنها برجهایی با اتاقهای قوطی کبریتی سبز شده است که حکم سر پناهی را دارد که در واقع انسان را فقط از گرما و سرما و باد و باران، آن هم با هزینه ایی کمر شکن در امان میدارد؛ خانه هایی که نه به روح، نه به روان و نه حتی به باور های سنتی و مذهبی انسان کاری دارد .
سوغات معماری بشر متمدن غربی؟! برای انسان سنت گرای شرقی چیزی جز خرد شدن روان او زیر ستون های سر به فلک کشیده و بر باد رفتن آداب و سنتهای چند صد ساله اش بر بلندای سازه های نوین به همراه نداشته است.
خانه های قدیمی مان یادش بخیر، از در، که میخواستی وارد شوی راهروی داشت به اسم دهلیز ، که با یک زاویه در انتهای آن جلوی دید هر انسانی را به حریم خانه هایمان میگرفت بر عکس خانه های امروزی که گاه با باز کردن در، تا انتهای اتاق خواب به راحتی در رصد رهگذران قرار میگیرد.
از دهلیز که میگذشتی به حیاتی میرسیدی که فضایش بهشت کوچکی را متصور میکرد، و انسان با لم دادن روی تخت کنار حوض با خود فکر میکرد آیا آرامشی به این پایه برای ملوک هست ؟ و از عمق وجود فریاد میزد "این المولوک" تا آرامش را در سایه سادگی احساس کنند .
خانه های طاق چشمه ای قدیم از سه بخش بیرونی ، اندرونی و هشتی که اندرونی را به بیرونی متصل مینمود تشکیل میشد، تا حریمها بیشتر حفظ شود و در رفت آمد اغیار به منزل، خانواده ها راحت باشند و نیاز نباشد برای انجام امور خانه از عفت و حجابشان بگذرند. اندرونی خانه نیز متشکل از چندین اتاق با دیوارهای قطور بود، که با خشتهای سفالین که خود عایق صوتی بسیار قوی بودند از یکدیگر جدا میشد، تا حتی صدایی از اتاقی یه اتاق دیگر نرود و همسران بتوانند در مسائل زناشویی از فرزندان خود حریم نگه دارند.
اما دیری نپائید که معماری فرنگی، ارمغان تازه ای برایمان آورد؛ آرام آرام دیوار آشپزخانه ها که حریمی مخصوص بانوان بود کوتاه شد و نام اُوپن را بر آن نهادند. آن روز ها هرکس میخواست خود را متمدن جلوه دهد، کلنگی برمیداشت و حریم حرمش را فرو میریخت تا از قافله غربی شدن جا نماند و متدینین جامعه نیز کم کم همراه شدند. دیری نپائید که خانه ها میل به یکپارچگی کردند و دیگر خبری از اتاقهای تو در تو نبود و فقط یک یا دو خواب آن هم محض انباری ساخته میشد؛
کار به همین جا ختم نشد و چند صباحیست که دیوارهای اتاق خواب هم برداشته شده و به بهانه کوچکی خانه، اندرونی وبیرونی و نشیمن، همه یکی شده تخت در کنار مهمانسرا نمای جدیدی به خانه داده است و از آن فراتر حمام های شیشه ای زینت افزای خانه ها شده اند . حالا به خود آمدیم و نگاه میکنیم دیگر خبری از آن همه آداب و رسوم و حریم باقی نمانده است دیگر چیزی به اسم محرم و نامحرم باقی نمانده است دیگر اتاق خواب جدا معنی ندارد.
حالا مخدرات ما از پرده برون افتاده اند این خانه ها بالاخره بی غیرتمان میکند.
مادرم آن پائین
استکانها را در خاطره شط می شست
شهر پیدا بود
رویش هندسی سیمان ، آهن ، سنگ
سقف بی کفتر صدها اتوبوس...
*نویسنده: عبد الصالح شمس اللهی
*منبع قدس آنلاین