اما رمز و راز اسطوره گرائی و دلیل لزوم پرداختن به آن!
1. بحث اسطورهها بحث از دکترینها است. که در این مورد میتوانید به
دکترین های عصر اسطوره ها مراجعه کرده و مطالب بیشتری را دریافت کنید که خلاصه آن عبارتاست از اینکه:
برای ارزشیایی امروز غرب و حتی خود شرق باید عصر اسطورهها را در ابعاد دکترینال آن بررسی کنیم.
در واقع این اسطورهها انتقال دهنده نوعی از فرهنگ و روش مقابله با دشمن هستند که در قالب داستان و افسانه ها در ادبیات و هنر مورد استفاده قرار میگیرند.
چند نمونه از این اسطورهها:
اسب تروا: دکترین فرستادن بسته و هدیه برای استعمار و زیر سلطه بردن طرف مقابل
پاشنه آشیل: در غرب یعنی دادن تلفات و نقطه ضعف طرف مقابل. (برای کشته شدن دو سرباز،اسرائیل کل نظامش را بسیج می کنه. چرا که این مقتضای مادیگراهاست. چون اعتقادی به ماوراء و عالم بعد از مرگ ندارند لذا دوست دارند تا بیشتر زندگی کنند به همین دلیل است که زنها و بچه ها را از جهان سوم می برند و اعضای آنها را استفاده می کنند تا چند روز بیشتر از فانی و نابود شدن دور باشند .
شمشیر داموکلس: حزب الله شمشیر ایران در لبنان
برگ درخت زکوریت: افتاد هر برگ مساوی است با یک قدم نزدیک شدن به نابودی، شمارش معکوس برای خاتمه یک فرهنگ یا تمدن
اسطور در واقع واقعیت ندارد بلکه در هم آمیختن واقعیت و غیر واقع است.
اسطوره سازی یکی از روشهای اغفال تمدنها و فرهنگ ها هم بار فرهنگی و هم بار تمدنی برای آنها دارد.
2. در قسمت نظرات
نوشته قبلی یکی از دوستان گفته بودند که عصر اسطوره گرائی گذشته است و این ویژگی غرب امروز نیست.
در جواب این دوست باید گفته شما درست میفرمایید عصر اسطوره گرائی گذشته است اما نکته این است که غرب(همانطور که در بالا آمد) برای بقای خود ناچار است که به صورت مداوم فرهنگ خود که مادیگری است را ترویج دهد تا بتواند با تفسیر مادی از تمام وقایع اهداف خود را به پیش ببرد.
سئوال: چرا با اسطوره ها فرهنگش را ترویج دهد آیا چیز دیگری برای گسترش فرهنگ مادیگری وجود ندارد؟
مسلما عوامل و روشهای دیگری هم و جود دارد اما وقتی به فلسفه پیدایش اسطورهها مراجعه میکنیم جواب نمایان میشود.
راز پیدایش اسطورهها همان تفسیر مادی از عالم است. خدای رعد،خدای برق،وجود اهریمنان همه این خدایان و اسطورهها به خاطر عدم باور و اعتقاد به ماوراء و خداوند متعال است که مردم آن روزگار را با این تفاسیر و عنوان کردن این خداها و اسطورهها از حس و فطرت رسیدن به ماوراء و حقیقت دور میکردند.
این مطلب را در گفتار فرانسیس بیکن به خوبی میتوان یافت که مبادی فکری غرب را در کتاب ارغنون نو، اندیشیدن بر روی دادههای حسی برای تسلط بر طبیعت میداند.
اگر خوب توجه و دقت در مبانی فکری فلاسفهی غرب داشته باشیم به یک نقطه مشترک بین آنها میرسیم و آن تفسیر مادی از وقایع است. البته هر کدام به نحوی متفاوت به آن پرداختهاند.
به نظر ما همین دید مادی است که باعث شده، اگرچه عصر اسطوره گرائی گذشته است اما باز هم بیان و ترویج آن در ادبیات و هنر برای غرب مادیگرا سودمند و کارآمد باشد چراکه روح اسطورهها همراه است با تفسیر مادی از وقایعی که در عالم در حال اتفاق است.
در نتیجه میتوان گفت استفادهی غرب از اسطورهها در ادبیات و هنر صرفا به عنوان سوژه جذاب و درآمدزا نیست بلکه القاء مداوم روح مادیگرائی در عالم است.
منتظر نظرات شما خوانندگان بینشجو هستیم.
نویسنده: کمال محمدی
اسطوره ها1