غرب بیکنی (4)

طبیعت و ماورایش/ آیا ارتباطی بین طبیعت و ماوراء وجود دارد یا نه؟

در مقاله قبلی نقدی به نظریه تشکیک (به صورتی که امروز شناخته میشود) داشتیم.
 
شاید این سوال مطرح شود که چرا در مسیر نقد نظریه بیکن، به نقد تشکیک رسیدیم.
 
پاسخ آن است که به نظر نویسنده، نقطه قوت نظریه بیکن، وامدار نقطه ضعف نظریه تشکیک  است؛
وقتی که ما دو عالَم و دو مرتبه وجودی به نام مادی و مجرد در نظر بگیریم و از طرف دیگر، رابطه عوالم و مراتب طولی وجود(ماده و ما ورا) با همدیگر را فقط در ازل و در مقام تکوین و صدور بدانیم، خودمان فضا را برای نظریه خودبنیادی طبیعت گشوده ایم.
 
(نکته: در اینجا بحث ما تاریخی نیست تا گفته شود که بیکن دسترسی به نظریه تشکیک صدرایی نداشته است. بلکه نسبت چند تفکر با همدیگر را میسنجیم هرچند که اصل جداسازی عالم ماده و غیر ماده در فلسفه مشاء هم پذیرفته شده بود)
 
اما اگر در تفکیک عوالم وجودی فقط عالم اله را از عالم ما سوی الله جدا کنیم و همه ما سوی الله را با همه تفاوتهایی که دارند، عالم واحد بدانیم، تاثیر و تاثر موجوداتی مثل روح و جسم و جن و ملک و ... بر همدیگر مقبولتر خواهد بود، به نحوی که به راحتی میتوان دخالت امور غیبی مثل فرشتگان و اجنه را در مسایل جاری و محسوس، پذیرفت و لازم نیست برای توجیه روایاتی ازین دست، به توجیهات فلسفی دور از ذهن ، متوسل شویم.
 
در واقع نقطه قوت نظریه بیکن این است که آنچیزی که محسوس است، از این عالم است و آن اموری که محسوس نیستند، از عالم دیگری هستند و معقول است که صرف نظر از اصل صدور، هر عالمی در روابط درونیش خودبنیاد و مستقل باشد.
با قبول نظریه بیکن، ما برای شناخت روابط جهان پیرامون خود، فقط کافیست که اجزاء مادی و محسوس را بررسی کنیم زیرا امور غیبی، خارج از این عالم هستند و در این روابط دخالتی ندارند.
پس میشود با مطالعه طبیعت محسوس، به قانون لا یختلف و لا یتخلف رسید.
 
در حالی که اگر ما امور غیبی را هم جزیی از همین عالم بدانیم، برای شناخت جهان پیرامون و پیش بینی اتفاقات و توجیه تحولات آن، باید از امور غیبی هم اطلاع حاصل کنیم و قوانین حاکم بر آنها و نوع ارتباط و تاثیر آنها با امور محسوس را هم بررسی کنیم و البته به خاطر صعوبت مشاهده و امتناع تجربه در این امور، اساسا ابزار تجربه ابزاری ناکارامد خواهد بود و ضعف طریقت بیکنی بر اهل نظر آشکار خواهد شد.
 
مثلا اگر کسی گناهی مرتکب شود و در اثر آن  ظرف غذای او واژگون شود؛
طبق نظریه بیکن، این دو قضیه ربطی به هم ندارند چون موجودات محسوس، فقط از موجودات محسوس تاثیر میپذیرند.
 
طبق نظریه معهود بین فلاسفه اسلامی، ربط بین این دو واقعه به ازل و اصل صدور عالم محسوس از عالم غیر محسوس بر میگردد.
 
ولی طبق نظریه نویسنده، در اثر گناهی که صادر شد، فرشته ای آمد و ظرف غذای شخص گناهکار را واژگون کرد.
 
نکته:
تعبیر امور محسوس و امور غیر محسوس، یا امور مشهود و امور غیبی، دقیقتر از تعبیر مادی و مجرد هستند.
به شرط توفیق در فرصتی دیگر به این بحث خواهیم پرداخت.

مهدی زارعی


مرتبط :
غرب بیکنی (1)
غرب بیکنی (2)
غرب بیکنی (3)
www.bineshjoo.ir