پیرو بحثی که درمورد فرانسیس بیکن و تاثیر او در چیستی غرب داشتیم قصد داریم ایده خودبنیادی طبیعت را _ که مورد ادعای بیکن بود_ به بحث بگذاریم.
سوال اولمان این بود که آیا اصلا ما این مدعا را قبول داریم؟
از دیرباز، رابطه عالم غیب و شهود و چگونگی این رابطه محل بحث و تامل بوده است.
آیا ملایکه و دیگر موجودات مجرد میتوانند در امور مادی و طبیعی تاثیرگذار باشند یا اینکه این موجودات منعزل از طبیعت هستند و در واقع، طبیعت طبق قانون خودش پیش میرود.
به نظر میرسد در این زمینه هماره دو دیدگاه مطرح بوده است؛
1_ دیدگاه یهود و مادیگراها
یهود میگوید دست خدا بسته است و جهان موجود از قوانین داخلی خود تخلف نمیکند
و مادیگراها هم که اصلا خدا و مجردات را قبول ندارند لذا تخلف از قوانین طبیعت برای ایشان در واقع تخلف از اصل قانون و به معنای هرج و مرج است لذا نمیتوانند بپذیرند.
2_ فلاسفه الهی
به تبع ملاصدرا، متاخرین فلاسفه ما قائل به تشکیک در وجود و مراتب طولی وجودند.
فلاسفه اسلامی از پی قول به تشکیک و در مقام مصداق یابی، عالم مجردات را _که فرشتگان را هم مصداقی از آن میدانند_ فوق عالم مادی و طبیعی میدانند.
نتیجه این قول آن میشود که موجودات مجرد از آنجا که فوق عالم ماده هستند نمی توانند در عرض سایر علل مادی در عالم ماده تاثیر گذار باشند.
لذا برای جمع بین آیات و روایات _ که تاثیر فی الجمله عالم غیب بر عالم شهود را بیان میکنند _ ناچارند این تاثیر را تاثیر در طول بدانند.
ملائکه و سایر موجودات مجرد از نظر فلاسفه اسلامی، زمانمند و متحرک نیستند لذا نمیتوان رد پای ایشان را در حوادث زمانمند طبیعت پیدا کرد پس نتیجه میگیرند که تاثیر عوالم برتر بر عالم ماده تاثیری در ازل و در مقام ایجاد عالم ماده بوده است؛ به عبارت دیگر، مجردات، عالم ماده را در زمان تغییر نمیدهند بلکه از ازل با علم کامل به شرایط و اقتضائات، آنگونه که میخواهند خلق میکنند و بعد، این اراده ی لا زمان در طول زمان خودش را برای ما نمایان میسازد.