ورزش یکی از پدیده هایی است که در عصر ما بنا به دلایلی مورد توجه دولت ها، ملت ها، سازمان های بین المللی و حتی نخبگان دینی، علمی قرار گرفته است و در عین حال، از قاعده پدیده های چند بعدی جوامع ارگانیکی خارج نیست؛ بدین معنی که در تحلیل آن از سویی، باید عوامل چندی را در نظر گرفت و از سویی، آن را صرفاً نباید ورزش دانست، بلکه هم محمل سیاست، هم محمل اقتصاد و هم محمل فرهنگ است
.
1)در یک نگاه کلی، دو نوع جامعه را میتوان از یکدیگر تفکیک کرد: «جامعه مکانیکی» که در آن، امور به شکل مجزا و در عین حال ساده و بسیط محقق شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند و دیگر، «جامعه ارگانیکی» که در آن امور به شکل انضمامی و در عین حال پیچیده حضور دارند و تجزیه و تحلیل آنها مستلزم تخصص و کارشناسی است. بی شک، جوامع عصر ما جوامع ارگانیکی هستند. فهم و تفسیر این جوامع نه به صورت «تک عاملی»مقدور است و نه از عهده یک یا چند علم مستقل از یکدیگر. جوامع ارگانیکی را باید به مدد مجموعه علومی که در تعامل شدید با یکدیگر هستند، فهم کرد. به عبارت دیگر؛ در تحلیل جوامع مکانیکی به عنوان مثال میتوان از سه حوزه مستقل اقتصاد، سیاست و فرهنگ نام برد و در هر حوزه پدیده هایی را نام برد که تک حیثیتی هستند و میتوان آن را تنها از همان حیث (فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی) تحلیل کرد. این در حالی است که جوامع ارگانیکی را تنها در مقام انتزاع میتوان به سه ساحت مستقل اقتصاد، سیاست و فرهنگ تقسیم کرد. در مقام عینیت خارجی، پیچیدگی و در هم تنیدگی امور به اندازهای است که یک پدیده به ظاهر اقتصادی، در عین حال به همان میزان فرهنگی و سیاسی است. بی شک، جوامع عصر ما، جوامع ارگانیکی هستند و بنابراین، نمیتوان آنها را تک عاملی تحلیل کرد. هم چنان که نمیتوان ساحات متمایزی از اقتصاد، سیاست و فرهنگ را در آن شناسایی کرد و پدیده هایی را تنها درون یکی از آن ساحات قرار داد
.ورزش یکی از پدیده هایی است که در عصر ما بنا به دلایلی مورد توجه دولت ها، ملت ها، سازمانهای بین المللی و حتی نخبگان دینی، علمی قرار گرفته است و در عین حال، از قاعده پدیدههای چند بعدی جوامع ارگانیکی خارج نیست؛ بدین معنی که در تحلیل آن از سویی، آن را صرفاً نباید ورزش دانست، بلکه هم محمل سیاست، هم محمل اقتصاد و هم محمل فرهنگ دانست. این مطلب با اندکی تامل در سبک و سیاق ورزشهای نوین، به ویژه ورزش فوتبال به وضوح تایید میشود
. امروزه بسیاری از بنگاههای اقتصادی، مراکز فرهنگی و نیز احزاب سیاسی تلاش میکنند تا از طریق جذب برخی ورزش کاران از آنها به عنوان «ابزار تبلیغ»خود استفاده کنند
.ما عموماً بر این باور هستیم که هر گونه استفاده ابزاری از ورزش آن را از ماهیتش خارج کرده و به چیزی که غیر آن است تبدیل میکند، بلکه آن چه یک ابزار را به شی مثبت یا منفی تبدیل میکند، جهت استفاده آن ابزار است. از این رو، اگر ورزش در عصر ما بتواند ابزرای تبلیغاتی برای اقتصادی عدالت محور، فرهنگی خداباور و نهایتاً سیاست انسانی باشد نه تنها عیب نیست بلکه نشان از کمال آن دارد امکان تنیدگی ورزش با دیگر مقولات از سویی، و قابلیت تاثیرگذاری آن بر افکار عمومی به دلیل مخاطبین گستردهای که دارد از سوی دیگر، ضرورت توجه به آن را دو چندان میکند. به رغم این، به هنگام ابزار شدن یک پدیدهب را یک یا چند هدف نباید از این نکته غافل شد که اولاً هر پدیدهای نمیتواند برای هر هدفی ابزار شود و ثانیاً هر هدفی، هر گونه ابزاری را به عنوان مقدمه خود بر نمیتابد
. به عنوان مثال، این سؤال کاملاً جدی است که آیا ورزش مدرن میتواند ابزار اخلاق غیر مدرن شود؟ به عبارت دیگر آیا ورزش مدرن میتواند ابزار برای غایاتی شود که روح مدرنیته با آنها در ستیز است؟
مسلماً پاسخ منفی است؛ بدین معنی که ما نمیتوانیم ورزش مدرن را در خدمت مبانی و غایاتی قرار دهیم که اساساً گفتمان مدرنیته در ضدیت و بلکه در نفی آنها به وجود آمده است. دلیل این امر این است که از سویی «مبانی»روش ساز هستند و اتخاذ یک مبنا در عین حال به معنی اتخاذ روش مناسب همان مبنا نیز میباشد و از سوی دیگر «غایات» نیز بر فرایندها تاثیر میگذارند اساساً چشم اندازها همواره فرایند میان موقف (مبنا) و افق (غایت) هستند و اگرچه ممکن است فراز و نشیب داشته باشند اماهرگز نمیتواند از بستر میان آن دو (موقف و افق) خارج شوند
.مدرنیته بر ارکانی چند از جمله: اومانیسم (انسان خدایی)، سکولاریسم (عرفی گرایی) سیانتیسم (علم گرایی) و … استوار است. این ارکان (مبانی) در عین حال ناظر به روشهای مناسب خود هستند بلکه خود، متضمن آنها هستند. علاوه بر این مبانی مدرنیته منطقاً معطوف به غایاتی و نتایج و پیامدهایی است به عنوان مثال: مبانی مدرنیته به طور قهری زبه پلورالیسم (کثرت گرایی) و نهایتاً نیهیلیسم (پوچ گرایی) ختم میشود و آنچه میان این مبانی و این غایات قرار میگیرند لاجرم رنگ و بوی همانها را دارند. با این حساب ورزش مدرن را نمیتوان از مبانی مدرن جدا کرد، همچنان که نمیتوان آن را بی ارتباط با غایات مدرن دانست. پس اگر این ورزش را در نسبت با «اخلاق»تحلیل کنیم مسلماً اخلاقی که میتواند با آن ارتباط منطقی داشته باشد «اخلاق مدرسن» است که تفاوتهای فاحشی با اخلاق غیر مدرن دارد. مدرنیته اگرچه دین مخصوص خود را دارد اما بی شک، آن فرزند دیانت نیست. به عبارت دیگر؛ دین مدرینه را نزائیده، بلکه مدرنیته دین مخصوص خود را زائیده است
. پس اخلاقی هم که درون مدرنیته زاده میشود اخلاق برآمده از زاده (دین)مدرنیته است و نمیتواند رنگ و بوی آن را نداشته باشد. همچنان که ورزش مدرن نیز زاده مدرنیته است و نمیتواند رنگ و بوی آن را نداشته باشد. پس به طور طبیعی سنتز این دو (اخلاق مدرن و ورزش مدرن) نیز زاده مدرن خواهد بود و رنگ و بوی همان را خواهد داشت
.اخلاق مدرن، اخلاق ناشی از یوتالیتاریانیسم (سودانگاری) است اخلاق سود. پیوند این نوع اخلاق با مبنای اومانیسم مدرنیته، خود سود را دایرمدار فرد میکند و این فرد، اگرچه در مقام نظر، نوعی
(Typical) است اما در مقام عمل، کاملاً شخصی
(Personal) میباشد و همین امر باعث نسبی و سایل شدن اخلاق مدرن در عمل میشود: اخلاق نسبی
.
2)برای درک بهتر نسبت ورزش و اخلاق در عصر مدرن، شایسته است که به تفاوتهای ورزش سنتی و مدرن و نسبتی که هر کدام میتوانند با مسأله اخلاق برقرار کنند، توجه ویژه شود. در این خصوص، مهمترین مسأله این است که ورزش مدرن به مثابه یک «شغل» و ورزش سنتی به مثابه یک نوع «حیات» تلقی میشود. در عصر مدرن، این در حالی است که در گذشته به رغم این که برخی و شاید بسیاری ا مردم اهل ورزش بوده اند اساساً شغلی به نام ورزش کاری نداشته ایم. این تفاوت به نوبه خود باعث تفاوتهای دیگری میشود
.ورزش سنتی از آن جا که به مثابه یک حیات عمل میکرده نسبت آن با هر یک از حوزههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ میتوانسته نسبت عینیت باشد. به عبارت دیگر، ورزش سنتی در متن حیات فرهنگی، حیات سیاسی یا حیات اقتصادی بوده و بلکه یکی از مقومات آنها به حساب میآمده است. این در حالی است که تمایز حرفه ورزش مدرن از دیگر حرفهها باعث میشود که اقتضائات دیگر حرفهها از جمله حرفههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اگر بخواهد در ورزش مدرن پیاده شود باید به مثابه یک «امر بیرونی»به آن الحاق شود که معمولا هم به شکل کاملاً روشنی هم چنان میان اقتضائات خود ورزش و اقتضائات آن حرفهها تضادهایی به وجود میآید و این کاملاً طبیعی است که ورزش کاری که باید ادای اهل سیاست یا فرهنگ یا اقتصاد را دربیاورد، با ورزش کاری که خودش اهل این امور است، تفاوت داشته باشد
.ورزش کاری را که خود اهل سیاست است برای سیاست ورزیدن اجیر نمیکنند بلکه سیاست ورزی هنر و دغدغه اوست، اما ورزش کاری که باید ادای اهل سیاست را دربیاورد باید اجیر شود با این حساب، مشکلی که به وجود میآید این است که از سویی اقتضای جامعه ارگانیکی، تنیدگی امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و از سویی از آن جا که ورزش جدید نه مثابه یک حیات، بلکه به مثابه یک شغل و حرفه عمل میکند، اقتضائات این حرفه در بسیاری از موارد، اقتضائات درهم تنیده حوزههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ را برنمی تابد و هر گونه تلاشی در این خصوص از ورزش مدرن، پیکری ناهموار میسازد [هم چنان که ساخته است] و شاید بتوان گفت آن را تبدیل به یک «واقعیت مجازی» میکند
.بی شک نسبت اخلاق و ورزش در عصر ما نیز از این قاعده استثناء نمیباشد. ورزش مدرن خودش به مثابه یک حیات فرهنگی (اخلاقی) عمل نمینکد و اگر بخواهیم اخلاق را بدان تزریق کنیم. باید به مثابه یک امر بیرونی به آن الصاق کنیم که این امر به نوبه خود باعث به وجود آمدن تضادهایی میان اقتضائات اخلاق و ورزش مدرن میشود
.ریشه این امر به این مسأله برمی گردد که فلسفه غرب و بنیادهایی استوار گشته است که در نتیجه بسط آنها، جهان به هم پیوسته، تکه تکه شده است. معرفت شناسی تفکیک گرای غربی از دیروقت بر تمایز میان «فیزیک» و «متافیزیک» استوار شده بود. روح این تفکیک در اندیشه قرون وسطایی آگوستین در تقسیم جهان به «شهر خدا» و «شهر زمین» ادامه یافت و با تفکیک «اندیشه» و «امتداد» در فلسفه دکارت وارد رنسانس شد. بعدها کانت، اندیشه دکارتی را به خرد نظری و خرد عملی تقسیم کرد و در پی او فیلسوفان تحلیل منطقی عقل نظری کانتی را به دوگانه گزارههای خبری و گزارههای ارزش تقسیم کردند و در پی آنها، اثبات گرایان گزارههای خبری را به دو دسته اثبات پذیر و اثبات ناپذیر تقسیم کردند. ورد این اندیشهها در تحلیل حوزه اجتماعی به دوگانه هیای مانند دولت/ ملت، فرد/ جامعه، هدف/ وسیله، هزینه
/ فایده، برنامه/ اجزا، ضابطه/ رابطه، اقلیت/ اکثریت،زنانه/ مردانه، حاکم
/ محکوم و …انجامید و در نتیجه همه آنها هستی منسجم و پوسته در نگاه دینی از نگاه معرفت شناسی غرب به مجموعهای از کثرات تقلیل یافت و هر جزئی از این کثرتها به لحاظ نظری از حکمی مجزا مستقل برخوردار شد. این در حالی بود که در مقام عمل بسیاری از این کثرات، به وحدت رسیده بودند و یکی شده بودند و این البته یکی از ویژگیهای جامعه ارگانیک بود
.بر این اساس، به عنوان مثال؛ ورزش و اخلاق هر کدام حکمی مستقل یافته بودند نه ورزش قرار بود که اخلاقی باشد و نه اخلاق قرار بود که پیوندی با ورزش بیابد. اما در عمل نه ورزش میتوانست عمل نباشد [و چون عمل بود ناگزیر جهت اخلاقی مثبت یا منفی پیدا میکرد] و نه روح توسعه یاب و فراگیر اخلاقی میتوانست ساحت ورزش را نادیده بگیرد از این رو این دو ناگزیر از مواجه شدن با یکدیگر بودند اما این مواجهه هرگز نمیتواند به پیوندی درونی میان آن دو منجر شود و همچنان ورزش یک شغل خواهد بود و اخلاق یک حیات
.
3)هستی در تفکر دینی به یک ژله میماند: یکسان، منسجم و به هم پیوسته، اما ژلهای که رنگی است و شدت رنگ آن از یک طرف تا منتهی الیه طرف دیگر به شکل تشکیکی توزیه شده است این رنگ، رنگ خداست که در همه آن پاشیده شده و از این منظر، تمام هستی آیت خداوند تعالی میباشند. این در حالی است که هستی در تفکر غرب مدرن، نه به هم پیوسته و منسجم، بلکه برش زده شده و تکه تکه شده است. از همین رو پیوندهای میان جامعه مدرن، «پیوندهای شکننده» است در این تفکر میان دین و دنیا، اخلاق و قدرت دنیا و آخرت فرد و جامعه، دین و سیاست و … نه پیوندی وجود شناختی،بلکه پیوندی قراردادی برقرار است و تا زمانی اعتبار دارد که طرفین قرارداد بر آن مهر تایید بزنند. پیوند قراردادی، پیوندی اعتباری است و دوام آن به اعتبار معتبر بستگی دارد
.اخلاق و ورزش در دنیای غرب هر دو از قواعدی قراردادی و اعتباری پیروی میکنند؛ قواعدی که از هیچ نفس الامری سرچشمه نمیگیرند به عبارت دیگر بر اساس معرفت شناسی غربی مدرن، حقیقتی که بتواند عیار این اخلاق و ورزش باشد، وجودن دارد
. نتیجه منطقی چنین نگایه به اخلاق و ورزش که ملاک ارزیابی بیرون از متن قرارداد معرفی نمیکند، این است که در مورد هیچ نوع ورزشی، هم چنان که در مورد هیچ نوع اخلاقی بر اساس یک الگوی معرفتی ثابت نتوانیم صفت خوب یا بد را اعتبار کرده و بد یعنی خروج از همان قرارداد. اما نکته این جاست که اگر خروج از قرارداد اولی با یک قرارداد ثانوی صورت بگیرد و هر بار ورزش مورد بحث بر اسسا یکی از این دو قرارداد اخلاقی شکل بگیرد، در این صورت هر دو ورزش شکل گرفته باید خوب باشند. به عنوان مثال؛ اگر در قرارداد نخست،بی اعتمادی،فحش و بددهنی، فحشاء و نامردی را اعبارا کرده باشیم و مناسب با آن ورزشی را شکل داده باشیم و متقابلاً در قرارداد دوم، ضرورت اعتماد متقابل، عفت کلام پاک دامنی و جوان مردی را اعتبار کرده باشیم و مناسب با آن نیز ورزشی را شکل داده باشیم هر دو نوع ورزش از آن جا که بر اساس قرارداد اعتبار شده شکل گرفته اند باید خوب باشند
.
4)باید میان دو مفهوم «ورزش اخلاقی» و «اخلاق ورزشی» تفکیک قائل شد. مفهوم نخست در نظام واژگانی معارف اسلامی منطقاً میتواند گنجانده شود این در حالی است که بنابر یکی از دو تفسیر خاستگاه معرفت شناختی مفهوم دوم، همان معرفت برش زن هستی است که در نظام معرفتی اسلامی نمیگنجد
.ورزش اخلاقی در برابر ورزش غیر اخلاقی به کار میرود. برخی از ورزشها به گونهای طراحی میشوند که نفس آنها [فارغ از هر گونه حیثیت اضافی دیگری] غیر اخلاقی هستند. به عنوام مثال؛ ورزش هایی که ماهیت آنها به گونهای است که به بدن ضرر میرسانند یا ورزش هایی که تحقق کامل آنها مستلزم صرف تمام یا بخش قابل ملاحظهای از ساعت شبانه روز انسان است، به حکم «لاضرر و لا ضرار فی الاسلام»ورزشهای غیر اخلاقی محسوب میشوند
.هم چنان که ورزش هایی که به ضمیمه حیثیت اضافی شان جهت غیر اخلاقی میگیرند نیز ورزشهای غیر اخلاقی خواهند بود. به عنوان مثال؛ کوه نوردی ورزشی است که فی نفسه مشکل اخلاقی ندارد بلکه به حکم اصل «عقل سالم در بدن سالم است» رجحان اخلاقی نیز دارد اما همین کوه نوردی اگر حیثیت اضافی اختلاط دختر و پسر به خود بگیرد، از نظر اسلام، ورزشی غیر اخلاقی خواهد بود میتوان به فوتبال نیز به مثابه ورزشی غیر اخلاقی مثال زد. سخن گفتن تا این ندازه گزنده درباره ورزشی که در هر شبانه روز میلیونها نفر از انسانهای عصر ما ساعتها از وقتشان را صرف تماشای آن میکنند البته سخت است، اما متاسفانه حقیقت دارد؛ همواره همه حقیقتها شیرین نیستند
.برخی از آن ها تلخ اند و غیر اخلاقی بودن ورزش فوتبال در عصر ما یکی از آن ها ست. تنها اگر آمار هزینه هایی که در هر
24 ساعت برای فوتبال در سراسر دنیا صرف می شود با آمار گرسنگانی که در هر
24 ساعت تنها به دلیل گرسنگی جان خود را می بازند مقایسه کنیم، غیر اخلاقی بودن حیثی فوتبال به وضوح خود را نشان می دهد. فوتبال اگر چه برای بشر امروزی مفرّح بوده، اما فرح ناشی از آن سویی به دلیل این که نیاز لغیره ما و نه نیاز لذاته ماست و از سویی به دلیل اینکه باعث غفلت از فرح و آلم های واقعی ما شده، بیش از آنکه مثبت اخلاق باشد نافی آن است و از همین روست که می توان از آن به عنوان یک ورزش غیر اخلاقی یاد کرد. شاید هیچ چیزی به اندازه «اخلاق غفلت» نتواند ماهیت اخلاقی ورزش نوین را بیان کند
.
رسالت دین، اقامه ذکر است و ورزشی که در ساحت دین تولد و رشد یابد، لاجرم عین تذکار و تذکر است. غفلت، ضد تذکار است و بیش تر در ساحت و هم زاده می شود
. اگر ورزش مدرن را ورزش غفلت و اخلاق ناشی از آن یا همراه آن را اخلاق غفلت می نامیم از آن روست که در ساحت توهمی مدرنیه زاده شده است. مدرنیه ساحت فقدان معنی است، اما بشر نمی تواند بدون معنی زندگی کند، از این رو ناگزیر است که جای خالی معنی را با تو هم پر کند. در مدرنیه، ورزش مدرن و بیش تر از همه، فوتبال یکی از پدیده هایی است که رسالت پر کردن جای خالی معنی را به عهده گرفته اند
.اخلاق ورزشی منطقا باید در برابر اخلاق غیر ورزشی به کار رود و مطالعه اخلاق از زاویه رفتارهای خاص (مثل ورزش:اخلاق ورزشی) یا صنوف خاص( مثل پزشکی: اخلاق پزشکی، معلمی:اخلاق معلمی و...)
دو حالت می تواند داشته باشد
:الف
) یا این زاویه مطالعه به معنی تاثیر وضعیت و حالت مقامی در اخلاق است ( از سنخ تاثیر ظرف در مظروف ) [که به آن «اخلاق وضعیت» نیز گفته می شود] که در این صورت، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه طبیعی و معقول نیز می باشد. اخلاق وضعیت، یعنی رفتار مناسب با شرایط بدین معنی که به عنوان مثال؛ شرایط میدان جنگ، مقتضی رفتارهای قاطعانه و تا حدودی خشن و شرایط میزبانی یا میهمانی، مقتضی رفتارهای متساهلانه و نرم ( البته با فرض رعایت اصول و مبانی) می باشد. از اخلاق وضعیت به «اخلاق حیثی» نیز یاد می شود. اخلاق حیثی یعنی رفتار مناسب با حیث خاص
.بدین معنی که به عنوان مثال؛ شرایط میدان جنگ، مقتضی رفتارهای قاطعانه و تا حدودی خشن و شرایط میزبانی یا میهمانی، مقتضی رفتارهای متساهلانه و نرم (البته با فرض رعایت اصول و مبانی ) می باشد. از اخلاق وضعیت به «اخلاق حیثی» نیز یاد می شود. اخلاق حیثی یعنی رفتار مناسب یا حیث خاص . بدین معنی که به عنوان مثال؛ سکوت در برابر بددهنی یا حتی مراتب نازلی [ از ظلم پدر یا استاد از این حیث که به حکم پدر و استاد بودن بر انسان ولایت دارند] توجیه اخلاقی دارد. این در حالی است که با قطع نظر از حیثیت پدری یا استادی،چنین سکوتی با فرض ثابت بودن دیگر شرایط، توجیه اخلاقی ندارد. در برخی از متون اخلاقی، از اخلاق وضعیت، به«اخلاق کاربردی» هم یاد شده است. اخلاق کاربردی یعنی تطبیق اصول ثابت اخلاقی در قالب هایی که به گونه ای مناسب با یک زمان و مکان ویژه باشد که امکان تحقق به آن اصول را بدهد. بسیار پیش می آید که برخی از اصول اخلاقی را در قالب های ثابت و کلیشه ای نمی توانیم به کار ببریم و اگر به کار ببریم بی فایده و کم نتیجه خواهد بود. در چنین شرایطی باید به دنبال راه هایی بگردیم که امکان تحقق به آن اصول را بدهد. به عبارت دیگر؛ باید به دنبال شیوه هایی باشیم که در آن شرایط بتواند اخلاق را کاربردی کند
.ب) با این زاویه مطالعه به معنی «نسبیت اخلاق» است؛ بدین معنی که اساسا اخلاق از اصول ثابت و نفس الامری تبعیت نمی کند و در هر زمان و مکانی مناسب با همان زمان و مکان تغییر می کند تا جایی که می توان گفت بسیاری از اخلاقیاتی که توسط پیامبران مطرح شده اند، مخصوص زمان همان ها بوده و اینک عصر مدرن، پیامبران و اخلاق ویژه خود را نیاز دارد! اگر با این مبنا بخواهیم اخلاق ورزشی را تبیین کنیم، بی شک، این ترکیب، در نظام معارف اسلامی جایی نخواهد داشت؛ چرا که نه اسلام و نه عقل برنمی تابد که اخلاق تا اندازه ای سیال باشد که در ورزش، اخلاق ورزشی، در مسافرت، اخلاق سفر، در شهر، اخلاق شهری، در کشور بیگانه، اخلاق غربت و ... داشته باشیم
.اخلاق اصولی دارد که در هر صنف و حتی در هر زمان و مکان، شاید قالب های تحقق آن به تناسب شرایط زمانی، مکانی تغییر یابد، اما مبانی آن اصول تغییر نمی کند. قائلین به نسبت اخلاق گاه استدلال می آورند که « چون نیاز طبیعی انسان دائما در حال تحول و تغییر است، بنابراین رفتارهای انسان نیز به حسب نیازهای متغیر، تحول می پذیرد و بنابراین اخلاق مطلوب در هر دوره، زمانی و متناسب با هر سنخ از نیازهای بشری، تحول پیدا می کند»؛گاه استدلال می کنند: «اخلاق، اطلاق ازمانی و نسبیت افرادی دارد؛ به این معنا که مثلا راست گویی همواره برای طبقه حاکم خوب است و برای طبقه محکوم بد است»؛ گاه استدلال می کنند:«اخلاق، اطلاق افرادی و نسبیت ازمانی دارد؛ مثل اینکه گفته شودراست گویی برای همگان خوب است، ولی این حسن صدق در قرون دهم تا بیستم میلادی است و از قرن بیستم تا بیست و پنجم راست گویی قبیح می گردد».
تمام این دید گاه ها از نظر اسلام مردود است؛ چرا که دلیلی که در یک زمان و برای یک عده، راست گویی را لازم می شمارد، آن چنان ثابت است که با تغییر زمان ها و دوره ها از بین نمی رود و مادام که علت هست، معلوم نیز وجود خواهد داشت. البته در موارد محدودی بنا به یک مصلحت بالاتر [ که همان هم دارای ضوابط و ملاک هایی می باشد] به صورت استثنایی، دروغ گویی بهتر از راست گویی می شود (دروغ گویی) اما باید توجه داشت که استثناء، مبنای برنامه ریزی نمی توتند باشد
.
4)هر پدیده ای اگر بخواهد جریان زایی داشته باشد، باید تبدیل به الگو شود
. الگوها، نمادین هستند و معمولا حتی با تغییر شرایط زمانی، مکانی هم قابلیت اثر بخشی خود را حفظ می کنند. اگر ورزش (اعم از سنتی ومدرن) بخواهد جریان زا باشد و از قابلیت تاثیر گذاری دراز مدت برخوردار باشد، باید بتواند الگوهای فرازمانی، مکانی بسازد
.ورزش مدرن به دلیل ابتناء بر فلسفه نسبیت گرای مدرن، حداکثر می تواند با اخلاق نسبیت گرای مدرن پیوند بیابد
. در چنین ورزشی، هم الگوها و هم تاثیر گذاری آن ها نسبی خواهند بود. در اندیشه ای که اصول ثابت و نفس الامری وجود نداشته باشد، نبایدانتظار ظهور الگوهای ثابت داشت. این در حالی است که از آن جا که اولا ورزش سنتی به مثابه حیات و نه شغل عمل می کند و ثانیا پیوند ورزش سنتی با اخلاق ، پیوند وجودی و نه اعتباری است و ثالثا اخلاق دینی، ثابت و نه نسبی می باشد، الگوهای اخلاقی ورزش سنتی، نیز ثابت و فرازمانی، مکانی خواهند بود. به عنوان مثال؛ اگر چندین قرن دیگر هم بگذرد، عمل اخلاقی ای که پوریای ولی به هنگام کشتی (به مثابه یک ورزش سنتی) جهن خوشحالی دل یک پیرزن و بیش تر به منظور وفا به عهدی که با آن پیرزن بسته بود، انجام داد، هم چنان قابل احترام و تقدیس خواهد بود. الگوهای اخلاقی دیگر ورزش سنتی از قبیل:جهان پهلوان تختی، پهلوان میرباقری و... همه و همه مانا و جاوید خواهند بود
.از زمان تکوین و نضج ورزش نوین در قرن 15 میلادی تاکنون نزدیک به شش قرن می گذرد و این مدت، زمان کمی برای به بار نشستن جوهره ورزش نوین نبوده است. به رغم این، هنوز شاهد ظهور یک قهرمان در عرصه ورزش نوین که از آن چنان اعتباری برخوردار باشد که برای همه رشته های ورزشی نوین الگو باشد، نیستسم.قهرمان ورزش نوین، به دلیل اخلاق نسبی عصر مدرن، نسبی اند و اعتبار آن ها از عمر بسیار کوتاهی برخوردار است
.