آنان که حتی یک بار این توفیق را داشتهاند که مسافر دیار شهیدان در بیابان های جنوب ایران در خوزستان که روزگاری محل رزم و عشق و جنون بود، بشوند، بی شک تصویر روحانی نورانی که یک تبسم زیبا بر لب دارد، را مشاهده نموده اند و اگر پای صحبت های راویانی که در این مناطق مشغول روایتگری حماسه های یاران پیر خمین هستند، نشسته باشند، قطعاً در میان سخنان راویان نام "شهید عبدالله ضابط" و نقش وی در احیای فرهنگ روایتگری را بیش از همه شنیده باشند
.بزرگ مردی که در روزگاری که مقام معظم رهبری بحث تهاجم فرهنگی را پیش کشیدند که البته با بی اعتنایی مسئولین فرهنگی وقت (که بعدها به دامان دشمنان این خاک و بوم پناه بردند) مواجه گردید، بهترین راه برای مقابله با تهاجم فرهنگی را آشنا نمودن نسل بعد از جنگ با جوانان هم سن و سال آنها در بزرگترین تقابل کفر و حق تاریخ دانست
.وی برای این امر ابتدا با همکاری تعدادی از روحانیون موسسه ای را با عنوان " تفحص سیره شهدا " در شهر مقدس قم برای تربیت راویان شور و حماسه تاسیس نمود و سپس به کادر سازی این امر پرداخت که امروزه این موسسه به تربیت راویان مناطق مقدس جنگی مینماید
.بدون شک اگر امروزه راهیان نور به عنوان بزرگترین اقدام فرهنگی کشور و با حضور میلیونی جوانان در آغاز هر سال انجام میپذیرد، مرهون تلاش ها و زحمات این بزرگمرد عزیز میباشد که مانند زمان حیات خود همچنان وجود نورانیش موجب برکت در این امر میباشد
.بیمناسبت ندیدیم که در نهمین سالگرد عروج شهادت گونه این روحانی عالی مقام گذری کوتاه بر زندگی پر برکتش و همچنین نقل خاطراتی کوتاه از او داشته باشیم تا مگر به برکت دعای ایشان، شهدا نظری بر ما بنمایند و به رسم او که همیشه در انتهای نوشتار هایش این جمله را به یادگار میگذاشت " نسأل الله منازل الشهدا
".شیخ عبدالله ضابط در سال ۱۳۴۱ در خانواده مذهبی و خادم درگاه علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد مقدس متولد شد
.دوران کودکی و نوجوانی را در همان شهر مقدس سپری نمود و درسن۱۵سالگی موفق به اخذ دیپلم تجربی شد
.در سن۱۶سالگی با اصرار پدر برای ادامه تحصیل در رشته داروسازی به هندوستان عزیمت نمود ولی طولی نکشید که باپیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۵۷ تحصیل را رها نمود و به ایران بازگشت
.در سال۱۳۵۸در رشته روانشناسی در دانشگاه فردوسی مشهد ادامه تحصیل داد و در همین حین فعالیت فرهنگی خود را در مدارس راهنمایی و دبیرستان آغاز نمود. سپس به عضویت سپاه پاسداران مشهد درآمد
. ۲۷ماه حضور در مناطق فکه، سومار و دیگر مناطق جنگی ره آورد این سالها بود
.درسال۱۳۶۴جهت تحصیل علوم دینی به قم عزیمت نمود وهمزمان با تحصیل در دانشسرای سپاه از محضر اساتید برجسته قم بهره مند گردید و در ضمن تحصیل نیز به تدریس دروس حوزوی اهتمام ورزید
.باتوجه به استعداد و علاقه ایشان در امر تبلیغ، در سال۱۳۷۲ در دوره تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم تحصیل و پس از اتمام دوره به تدریس فن خطابه در همان مرکز مشغول گردید
.وی علاوه بر فعالیت های تبلیغی گسترده در سطح کشور فعالیت های اجرایی و مدیریتی متعددی که داشت باتوجه به ارادت ویژه ای که نسبت به شهدا و ترویج فرهنگ شهادت داشت، ضمن حضور مستمر در مناطق جنگی و روایتگری شاهدان همیشه زنده تاریخ در سال ۱۳۷۹ به همراه دوستانش اقدام به تشکیل گروه تفحص سیره شهدا نمود و از هیچ فعالیتی در مسیر احیاء فرهنگ شهادت دریغ نمیکرد و در نهایت هنگام بازگشت از مراسم بزرگداشت شهدای بابل در حادثه رانندگی به خیل عظیم شهدا پیوست و در جوار مولای خود علی بن موسی الرضا علیهالسلام آرمید
.مزار وی در حرم مطهر صحن جمهوری- بهشت حضرت ثامن علیه السلام- قطعه ۲۴۲ همواره محل زیارت جوانانی است که با دم مسیحایی این شاگرد مکتب پیر جماران آنان را با راه و روش شهیدان دفاع مقدس آشنا شدند
.چند خاطره کوتاهامضای من به چه درد شما می خوره؟ به عنوان مبلغ نمونه به بیش از هشتاد دانشگاه کشور اعزام شده بود؛ دانشجوها به او دل می بستند. موقع خداحافظی، دورش حلقه می زدند و امضای یادگاری میخواستند
. میگفت: امضای من ناقابل به چه درد شما می خوره؟
بعد عکسهای شهدا را به آنها هدیه میداد و می گفت: بچه ها! شهدا رو فراموش نکنید؛ همه ما مدیون شهدا هستیم؛ دل هاتون رو با یاد و توسل به شهدا صیقل بدید. رمز موفقیت و راه کمال ما، شهدا هستند. آنها شاهد اعمال ما هستند
.***شماره اش را به همه می دادسعی می کرد بعد از تبلیغ هم رابطه اش را با مخاطبینش حفظ کند. همین قدر که آنها احساس کنند یک رفیق روحانی دارند، برایش کافی بود
.تلفنش هر لحظه زنگ می خورد. یکی سوالی می پرسید و مشورت می خواست و یکی
... گاهی برای همه آشناهایش هدیهای کوچک مثل کارت پستال و... میفرستاد، بندههای خدا ذوق میکردند وقتی می دیدند هنوز حاجی به یادشان است.جیب هایش را هیچ گاه از هدیه های کوچک، خالی نمیگذاشت
. حاضر نبود این رفتارش را ترک کند.اسمش را گذاشته بود:خشاب گذاری فرهنگی
!***مثل ضابط تربیت کنند!از طرف یکی از دانشگاهها، در نامهای خطاب به دفتر نهاد رهبری در دانشگاهها نوشته بودند
: به حوزههای علمیه بگویید مانند ضابط تربیت کنند
...!***سخنانش همیشه بوی طراوت داشتحجتالاسلام پناهیان درباره ضابط می گوید: «....هیچ وقت نشد یاد شهداء برای ما تکراری باشد همیشه سخنانش بوی تازگی و طراوت می داد
.«***اینقدر کار کنید که پیشمان نشوید گفتم: حاج آقا خیلی کار میکنید. دیر وقت است. جواب داد: آنقدر کار کنید که موقع رفتن به پیشگاه خدا، پشیمان نباشید که کم کار کردهاید، جوابتان این باشد که دیگر رمق نداشتم کار کنم
. ***با تمام خستگیاش...خسته میآمد خانه، دیر وقت. با این حال یک ساعت مانده به اذان صبح بلند میشد و نماز میخواند. بعد از نماز هم بیدار می نشست و خیلی آرام قرآن میخواند
. ***عکس شهدا همیشه در جیبهایش بوداز اروند برمیگشتیم. توی اتوبوس ایستاده بود و بلندگو را گرفته بود دستش. یک مشت عکس از جیبش درآورد و گفت: عکس شهدا را همراه داشته باشید. هر جا لازم شد دربیاورید و نشان بچهها دهید و در مورد شهدا صحبت کنید. خودش هم شروع کرد: این شهید سرش از بدنش جدا شده، این شهیدی است که وقتی در قبر میگذارندش میخندد... بعد هم عکسها را داد دست یکی از بچهها. عکسها دست به دست می گشت. حال و هوای بچهها عوض شده بود، شب، عکس شهدا، ذکر خاطره
... تصادف که کرد، رساندندش بیمارستان. پرستار جیبهایش را گشت، مانده بود این آدم کیست که جیبش به جای محتویات معمولی هر جیبی، پر است از عکس شهید
. ***وقتی از زن و بچه اش دل کندامیرحسین یک ساله را نشانده بود روی پایش و بازی میکرد... یکدفعه او را زمین گذاشت و گفت: شهید همت، وقتی توانست از زن و بچهاش دل بکند، خدا قبولش کرد
... چند ماه بعد، خدا قبولش کرد
. ***دوست داشتن نداره، حجابت را رعایت کن!نزدیک عید بود. حاج آقا را تنها و پابرهنه دیدم توی طلائیه. با خودم گفتم: یا فلانی مجرد است یا اگر هم متأهل است حتماً با خانوادهاش مشکل دارد، به خاطر این یکی دو ماهی که جنوب است
. بعد از شهادتش، خانوادهاش را آورده بودند بازدید از مناطق جنگی. توی دوکوهه خانوادهاش را دیدم. زهرای 6 ساله، دختر حاج آقا، حسابی خود را میپوشاند. بیرون هم که می رفت پوشیه میزد. خواستم تشویقش کنم. گفتم: زهرا خانم، آفرین! چه حجاب خوبی داری! من هم دوست دارم مثل شما باشم
! نگاهم کرد و گفت: خوب دوست داشتن نداره، حجابت را رعایت کن
! تو دلم گفتم: خدا رحمتت کند حاج آقا
! *** شهید گمنام، گمنامی را انتخاب کرده...داشت سخنرانی میکرد. گفت: برآنیم با تأسی به سیره شهیدان والا مقام در مقابل طوفان تهاجم فرهنگی دشمن، نسل جوان و آینده را با ابعاد وجودی شهیدان حق و فضیلت آشنا سازیم
.... یادم افتاد مقام معظم رهبری چند وقت قبلش گفته بودند: خاطره شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت
.بالاخره مزارش را پیدا کردم، توی بهشت ثامن. هنوز سنگ نداشت. با انگشت روی خاکش نوشتم: شهید حاج عبدالله ضابط
. بلند شدم، رفتم زیارت و برگشتم. نوشتهام نبود
.صدایش یکدفعه ذهنم را پر کرد. آن شب کنار اروند میگفت: شهید گمنام کسی است که انتخاب کرد گمنام بودن را
!***آخرین توسلحجة الاسلام والمسلمین مرتضی آقا تهرانی درباره آخرین دیدار خود با شهید ضابط اینگونه نقل میکند: "در بهمن ماه سال
82 برای یادواره شهدای دانشگاه بابل به مازندران رفته بودم که در آنجا مرحوم ضابط را دیدم. ایشان را از قبل نیز میشناختم و در جریان فعالیتهای شبانه روزی وی برای احیای فرهنگ شهدا بودم
.صبح روزی که ایشان به رحمت خدا رفتند به یاد دارم که با یک حالت عجیب پیش من آمد و درخواست کرد که زیارت عاشورایی با هم بخوانیم و توسل به حضرت ابوالفضل سلام الله علیه را نیز در آخر زیارت داشته باشیم. گریه عجیبی میکرد به طوریکه وقتی خبر تصادف و درگذشت ایشان را شنیدم پی به آن همه گریه و بیقراری ایشان بردم
.روحمان با یادش شاد و یادش پررهرو باد
. منبع:.rajanews