مـجله دیـــــنی فرهــنگی بیــــــنشجو
انتظار به معنای آماده شدن است، تلاش در راه ایجاد جامعه مهدوی... ادامه »
  • Who is Mahdi?
    Mahdi is a revered figure among Shia Muslims, believed to be one of the divine prophet Mohammad's last descendants and a descendant of the murdered Imam Hussain (Who has been murdered thirsty, shed on the ground, and trampled with hatred).
  • اندیشه‌ مهدویت منحصر به شیعیان و یا مسلمانان نیست؛ بلکه همه یا اغلب ادیان و مذاهب موجود در جهان، به گونه‌ای به “موعود” باور دارند.
  • در این زمینه یکی از روانشناسان به نام «آدلر» اظهار می‌دارد: به طور کلی در چهار تا پنج سالگی شخصیت، منش، رفتار و سبک خاص زندگی هر فرد مشخص می‌شود و این روال تقریباً تا آخر عمر ادامه می‌یابد.
نوشتار
دکتر همایون ؛

تمدن اسلامی واقعی هنوز اتفاق نیفتاده است / آیا تمدن انقلاب اسلامی‌ با تمدن مهدوی تفاوت خواهد داشت؟

دکتر همایون در نشست اندیشه ای درباره تمدن اسلامی که به همت کانون اندیشه جوان و با همکاری بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام در دانشگاه امام صادق برگزار شد به بیان سخنانی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

بعد از ماجرای فتح قسطنطنیه و پس از آنکه وارد قرن‌های هفدهم و هیجدهم و بعد از آن شدیم، کم‌کم عده‌ای تشخیص دادند که اتفاقی دارد می‌افتد یا اتفاقی افتاده است و حالا باید مدیریت، راهبری، تبیین و نظریه‌پردازی گردد و بر اساس آن، نظام‌سازی شود. آن را «تمدن» و بعضی‌ها هم «فرهنگ» گذاشتند. بعضی‌ها هم تلاش کردند فرهنگ و تمدن را آشتی دهند؛ بعضی‌ها هم کوشیدند بین اینها تفاوت گذارند و آنها را تعریف کنند. به‌هرحال این واژه‌ها و مفهوم‌سازی که اتفاق افتاد، در پی واقعیتی بود که داشت در جامعه شکل می‌گرفت. این خیلی مهم است. یعنی اینها واقعیتی را رصد کردند که دارد اتفاق می‌افتد، ابزار و شاخص‌هایی برای تحلیلش می‌خواستند، اسمش را گذاشتند culture  و civilization و بعد آمدند یواش‌یواش این ادبیات را پالایش و نزدیک کردند. امروز هم هنوز که هنوز است در حوزۀ ادبیات موضوع تمدن و فرهنگ ما به توافقی جدی نرسیده‌ایم و این بحث همچنان ادامه دارد.

بعد از دوره‌ای که این اتفاق در حال وقوع را تمدن نام نهادند، چون می‌خواستند برایش ریشه‌ای پیدا کنند، رفتند گشتند و دیدند که روزی در یونان، چنین اتفاقی افتاده بود. چنین تجمع و حرکتی در دوران حاکمیت یونان بوده است. گفتند که پس آن هم یک تمدن است. اسم آن را هم گذاشتند تمدن یونانی، اسم این را هم گذاشتند... ؛ یعنی حالا ما امروز به آن تمدن غرب می‌گوییم.

بعد از دوره‌ای یک اتفاقی در سرزمین‌های اسلامی افتاد. یواش‌یواش یک چیزی داشت در اسلام شکل می‌گرفت که متفاوت از پیشینۀ خودش بود. اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمانی که این موضوع را بررسی می‌کردند، پرسیدند: نام این چیست؟ آنها وامی از دل سرزمین‌های اروپایی گرفتند و آن را تمدن نامیدند. گفتند این تمدن، تمدنِ اسلامی است. بعد کم‌کم آن‌قدر این موضوع دم دستی شد که دیگر به هر چیزی تمدن می‌گفتند؛ برای مثال به حکومت هفتادسالة کمونیست‌ها در شوروی‌ هم تمدن گفتند. بعد هم یک آقایی مثل هانتینگتون پیدا شد و آمد دانه‌دانه شمرد و گفت که هفت، هشت تمدن داریم. بعداً ماجرای نهایی هم این شد که جنگی بین این تمدن‌ها اتفاق می‌افتد؛ برای مثال بین تمدن کنفوسیوسی و تمدن اسلامی، که کنفوسیوسی هم در آخر کنار می‌رود و دشمن اصلی تمدن اسلامی است. این واژه اندک اندک جا افتاد و ما هنوز هم عادت داریم از آن استفاده کنیم.

کدام تمدن اسلامی؟

برای اینکه ببینیم این اتفاقی که امروز دارد می‌افتد واقعاً به چه معناست، حتماً تأکید و توصیه می‌کنم که یک نگاه تاریخی داشته باشیم؛ کمااینکه الآن هم در این چند دقیقه یک بررسی تاریخی کردیم، به جای اینکه بررسی مفهومی کنیم، و تلاش کردیم که تاریخی نشان بدهیم که چه اتفاقی افتاد تا به اینجا رسیدیم. آنچه امروز داریم رصد می‌کنیم، شباهت بسیار زیادی به همان تحولات و پدیده‌هایی دارد که در تاریخ، همه اسم تمدن را برایش پسندیدند و از آن برای نام‌گذاری‌اش استفاده کردند. اگر این بررسی تاریخی را ملاک قرار دهیم و موضوعمان هم موضوع تمدن اسلامی باشد...؛ البته ما در ادبیات موجودِ الآن می‌توانیم سه قرائت از تمدن اسلامی ببینیم:

 1. تمدن اسلامی تمدنی بوده که از بعثت پیامبر اکرم(ص) و به‌ویژه تشکیل حکومت در مدینه آغاز شده، و به جلو آمده، بعد از ایشان نوبت خلفای راشدین رسیده، سپس ماجراهایی در دل سرزمین اسلامی و سیاست اتفاق افتاده، این جریان به حاکمیت بنی‌امیه و پس از آن حکومت پانصدسالۀ بنی‌عباس انجامیده که بعد با حملۀ مغول در سال 656 ه.ق تمام شده است؛ یعنی آخرین دورۀ امپراتوری و حاکمیت تمدن اسلامی، همانی بود که در دلِ سرزمین‌های ذیل حکومت عباسی شکل گرفت. حالا اگر شما می‌بینید که بعد ما در تاریخ، حکومت‌های اسلامی در گوشه و کنار جهان داریم، مثل فاطمیون و آل بویه و بعداً صفویه و بقیه تا به امروزمان، اینها دیگر تلاش‌هایی است برای ایجاد حکومت اسلامی یا حکومت در دلِ سرزمین‌های اسلامی، ولی آنی که ما به‌عنوان تمدن اسلامی ازش یاد می‌کنیم، همان قبلی است. این یک نگاهی است که معمولاً شما  در بحث‌های تاریخ تمدن‌های اسلامی می‌بینید.

 2. یک نگاه که کمی شیعی‌تر است، آغاز را از همان‌جا می‌گیرد. معتقد است از آغاز بعثت پیامبر، به‌ویژه از تشکیل حکومت در مدینه، تمدن اسلامی آغاز شده، بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) نوبت به ماجرای امامت رسیده است. در جریان امامت اتفاق‌هایی افتاده، بعد از دوره‌ای تأخیر، حکومت به امیرالمؤمنین رسید. بعدش آمد سراغ امام مجتبی(ع) و بعد ماجرای بنی‌امیه و واقعه عاشورا. بعد از ماجرای عاشورا، تلاش‌هایی از طرف شیعیان شکل گرفت که با قیام مختار آغاز می‌شود و آنها تلاش کردند که ادامه بدهند. تا می‌آید در دوران بعدی ائمه. قیام زید شهید و بقیه، می‌آید تا حدود قرن سوم، چهارم و پنجم. شما در این حدود که نگاه می‌کنید، یک‌دفعه می‌بینید که قیام‌های شیعی که حکومت‌طلبانه بوده، چنان در همه سرزمین‌های اسلامی جا افتاده است که اساساً جنس سرزمین‌های اسلامی آن روز، جنس حکومت شیعی است. فاطمیون در مصر هستند، آل بویه در ایران و عراق هستند، بنی‌عمار و بنی مرداس و ... در حلب و سوریه هستند؛ مثلاً علویان آمدند در طبرستان ساکن شدند و حکومت تشکیل دادند و اینکه یک‌دفعه رشد بسیار عظیمی در تمدن اسلامی، مخصوصاً در قرن چهارم، اتفاق می‌افتد، که ما تقریباً ریشة هر چیزی که الآن داریم را به آن روز برمی‌گردانیم و در ذیل این حکومت‌ها می‌بینیم. بعد این حکومت‌ها مورد تاخت و تاز واقع می‌شوند و درنهایت به یک حکومت عثمانی در سرزمین‌های عربی امروزه ما و یک حکومت صفوی و یک حکومت هم گورکانیان در هند خلاصه می‌شوند که تا حدودی زائیدۀ تمدنی همان حکومت صفوی و ایرانی به شمار می‌آیند. عمدتاً آن چیزی که برای ما مهم است، حکومت صفوی شیعی است. ما این را داریم می‌بینیم و بعد پایان این ماجرا؛ یعنی حملة سلطان محمود افغان به حکومت صفوی و از بین رفتن حکومت در اصفهان. این ماجرا تمام شده است. در این نوع نگاه هم ما می‌گوییم تمدن اسلامی با سقوط صفویه از بین رفت. الآنی که در انقلاب اسلامی دوباره می‌خواهیم حرکت این‌چنینی را آغاز کنیم، داریم احیا می‌کنیم آن میراثی را که در گذشته وجود داشته و از دست رفته است.

3. یک نگاه سوم هم وجود دارد که من می‌خواهم آن را با دوستان در میان بگذارم و بعد دربارة آن صحبت کنیم. اولاً من آغاز را از بعثت پیامبر اکرم(ص) و حکومت مدینه نمی‌گیرم. من آغاز را از هبوط انسان می‌گیرم. وقتی ما داریم می‌گوییم: «اِن الدین عند الله الاسلام»، وقتی که در مورد انبیا نظرمان این است که «لا نفرق بین احد من رسله» و فرضمان بر این است که همه اینها آمدند که قدم به قدم آجرهایی را روی هم بگذارند که یک ساختمان ساخته شود؛ به‌‌ویژه از زمان حکومت نوح، یعنی اولین قیامی که برای تشکیل حکومت انجام شد. فاصلۀ بین حضرت آدم تا نوح یک ماجرای دیگری دارد، اما از آن جا‌ها آغاز می‌شود.


نقاط شاخص این جریان، انبیای اولوالعزم هستند و دورانی که به آنها نسبت پیدا می‌کند و بعداً می‌آید تا می‌رسد به یک نقطه و یک قله که عاشوراست. اینجا عاشورا کاملاً معنی‌دار است و بعد از عاشورا، جریانات ملموس تمدن‌سازی هست تا برسد به امروز ما و از امروز ما تا روز ظهور. تمدن اسلامی واقعی هنوز اتفاق نیفتاده است. ما داریم به سمت تمدن اسلامی می‌رویم و همۀ آنچه ما تمدن اسلامی می‌نامیم، پایه‌ها و پله‌هایی است که تمدن اسلامی آخرالزمان می‌خواهد رویش سوار شود. این تحلیل کاملاً متفاوتی می‌شود از آنچه ما تابه‌حال در کتب تاریخ تمدن می‌خواندیم. اجمالاً این سیر را خیلی سریع بررسی می‌کنیم.

تمدنی اسلامی از هبوط تا ظهور

1. دورۀ اولوالعزم نخست (زمینه‌ساز تمدن):

از زمان حضرت آدم تا حضرت نوح(ع)، از لحاظ تمدنی اتفاق خیلی مهمی نمی‌افتد؛ چون خداوند هم فرمود: «و لم نجد له عزما». اصلاً عزم انبیای اولوالعزم در تشکیل این حکومت به مقدمات این حکومت بوده است. قبل از زمان حضرت نوح و بعد از دوران حضرت آدم، پیامبر بزرگواری داریم به نام حضرت ادریس‌(س). اولین رگه‌های علم‌آموزی و تولید تمدن بر اساس یک مبنای علمی را باید به آنجا برگردانیم؛ یعنی اگر قرار است تمدنی شکل بگیرد که بعداً ما در زمان حضرت نوح(س) منتظرش خواهیم بود، پایه‌هایش را به حضرت ادریس برمی‌گردانیم. تقریباً هم دیدید، در کتبی که به علوم به معنای قدیمش اشاره می‌کنند، همه سعی می‌کنند نفرشان را آخر سر به ایشان برگردانند. بعد از اینکه این مبنای علمی در زمان حضرت نوح شکل می‌گیرد، بعد از طوفان، بعد از اینکه اینها هبوط دوم را انجام می‌دهند؛ «یَا نُوحُ اهْبِط بِسلَامٍ مِّنَّا وَ بَرَکَاتٍ عَلَیْک و ...» ما یک پدیده‌ای داریم که بعد از طوفان نوح اتفاق می‌افتد و به آن دولت نوح می‌گویند؛ یعنی دولتی شکل می‌گیرد که زمینه‌ساز تمدن است؛ تمدن به آن معنایی که امروز می‌گوییم. ما چون فعلاً واژۀ دیگری نداریم، داریم اصطلاح تمدن را به کار می‌بریم. این دولت اولاً در مرکزیت کوفه شکل می‌گیرد و ثانیاً حضرت نوح تمام اصحابش را به نحو متوازن و متناسب و برنامه‌ریزی‌شده‌ای در تمام جهان پخش می‌کند؛ یعنی اگر امروز می‌بینید که در ایران، مکزیک، چین، و جاهای مختلف صوادر و آثار تمدنی دیده می‌شود، مربوط به همین نوع مدیریتی است که در دولت نوح انجام شد. این اولین پیامبر اولو‌العزم ماست. با سرعت بسیاری داریم جلو می‌آییم.

2. دورۀ اولوالعزم دوم (تحقق بخشی از ملک):

دومین پیامبر اولوالعزم حضرت ابراهیم(ع) است؛ که در همین سرزمین بین‌النهرین و در همین عراق و در همین بابل حضور دارد و بعداً هم مهاجرت می‌کند به فلسطین، بعد فرزندان این حضرت و ماجرای رفتن به مصر و بازگشت به قدس و بقیه چیزهایی که اتفاق می‌افتد. در این سیر رفت و برگشت، در پایان دوران اولو‌العزمی حضرت ابراهیم(ع)، حکومتی در زمان حضرت یوسف(ع) شکل می‌گیرد. حضرت یوسف(ع) آخرین پیامبر دوران حضرت ابراهیم است. همة آن زحمات به داخل حکومتی می‌رود که به تعبیر قرآن کریم اسمش بخشی از مُلک است؛ «رب قد آتیتنی من الملک»؛ یعنی احتمالاً از سطح دولت یک ذره بالاتر آمده است. یوسف عزیز مصر بود. مَلِک نبود. «من الملک»؛ یعنی بخشی به ایشان داده شد. این ملک ویژگی‌های خاصی دارد. شما در آن نشانه‌ای از برنامه‌ریزی، طراحی و آینده‌نگری ــ این گونه مسائلی که معمولاً حکومت‌ها با آن سر و کار دارند ــ به اقتصاد مردم رسیدن و خیلی چیزهای دیگر و بعضی از علوم را می‌بینید. این هم مرحلۀ دیگری از مُلک است که اتفاق می‌افتد.

3. دورۀ اولوالعزم سوم (تحقق ملک کامل):

ماجرای اولوالعزم سوم، یعنی حضرت موسی(ع)، از مصر شروع می‌شود و بعد بازگشت به فلسطین، سرگردانی چهل‌ساله در بیابان و نهایتاً ورود به قدس و اختلافات بین بنی‌اسرائیل روی می‌دهد. نهایتاً در پایان این دوران پرآشوب اولوالعزم سوم، ما حکومت حضرت سلیمان را داریم؛ یعنی دوباره مرحلۀ دیگری از آن مُلک شکل می‌گیرد. این دیگر واقعاً مُلک است؛ چون در زمان حضرت داوود یک تشدید مُلکی اتفاق می‌افتد «شَدَدنا مُلکَاً». و بعد این مُلک کاملی که به تعبیر حضرت سلیمان لایَنبَغی لِأَحَدٍ مِن بَعدی. دیگر بعد از ایشان (حضرت سلیمان) این مُلک گیر کسی نمی‌آید. اینجا این شبهه مطرح می‌شود که پس مُلک آخرالزمان چیست و چگونه است. توضیح آن را بعد خدمت شما عرض خواهم کرد، ولی به هر حال بالاترین حد مُلکی که در زمان انبیای اولوالعزم اتفاق می‌افتد، همینی است که در پایان دوران موسوی و در زمان حضرت سلیمان شکل می‌گیرد. شما ابعاد این مُلک را ببینید و توجه کنید به اینکه چقدر ویژگی‌های جالبی دارد؛ نخست آنکه گسترة این مُلک بر خلاف تصور ما  بسیار زیاد بوده است. ما فکر می‌کنیم که فقط در منطقۀ شام بوده، اما واقعیت این است که مرکز سیر حکومت حضرت سلیمان از منطقۀ شام تا استخر و بلکه تا هند بوده است. می‌شود آثاری برایش پیدا کرد که نشان دهد این حکومت تا آنجاها رفته بود. عمق این حکومت بسیار بسیار زیاد بود. شما می‌بینید که در آن اتفاقات عجیب و غریبی می‌افتد؛ حکومت بر حیوانات است، منطق‌الطیر وجود دارد، جن در استخدام این حکومت قرار می‌گیرد و این اتفاق بسیار مهمی است؛ یعنی ما در این حکومت از حد حضور انسان‌ها گذر کردیم و جنیان در خدمت تثبیت قوانین این حکومت قرار گرفتند. کلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاص؛ تمام این ساختمان‌سازی‌ها و غواصی‌ها و تولید ثروت به جن واگذار شده است و انسان‌ها دارند کار دیگری می‌کنند. در ماجرای تخت ملکة سبا، یکی از جنیان می‌گوید: من برمی‌دارم و می‌آورم. قَبلَ أَن تَقومَ مِن مَّقامِکَ؛ قبل از اینکه یک نصف روز بگذرد و این مجلس تمام شود و شما بلند شوید. آصف بن برخیا می‌گوید: من در یک چشم بر هم زدن [آن را می‌آورم]؛ یعنی ببین انسان‌ها به چه حدی از رشد رسیده بودند و نه اینکه انسان‌ها یک انسان‌های معمولی بودند و بعد جنیان خیلی رشد کرده بودند که [به آنها] کمک می‌کردند؛ سطح خود انسان‌ها بالاتر از این بود. این نهایت مُلکی است که در زمین اتفاق افتاده است.

4. دورۀ اولوالعزم چهارم (ملک آخرالزمان):

در زمان اولوالعزم چهارم به دلیل اینکه ایشان هنوز زنده هستند و در آخرالزمان بازگشت خواهند کرد، هنوز مُلکی اتفاق نیفتاده و این مُلک در آخرالزمان مشترک خواهد بود و حضرت عیسی هم باز خواهند گشت.

5. دورۀ اولوالعزم پنجم (دورۀ آخرالزمان):

دربارۀ مُلک پیامبر آخرالزمان نیز باید گفت: بر اساس این نگاه ما از زمانی که بعثت پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده است، وارد دورۀ آخرالزمان شده‌ایم؛ یعنی مقدمات تمدن شکل گرفته و حالا دیگر قرار است که گام آخرش را بردارد. درست از همان لحظه را ما آخرالزمان می‌گوییم. در این دوره مقدمات تشکیل ملک جهانی آخرالزمان فراهم شده و قدم به قدم طراحی گردیده و جلو آمده است:
پیامبر اکرم بنیان آن را در مدینه گذاشتند؛ بعد در زمان امیرالمؤمنین(ع) یک دورۀ حکومت پنج‌ساله به نمایش گذاشته شده است. بعد از دوران امیرالمؤمنین و شکل‌گیری ماجرای عاشورا، که اوج این جریان است، یک جریان دقیق، عمیق و اصیل تمدن‌سازی بسیار ظریف و دقیق اتفاق افتاده است. حواس ما بر حکومت‌ها و قیام‌ها متمرکز است؛ حال آنکه در زمان ائمة معصومین(ع)، دارد یک جریان عمیق تمدن سازی اتفاق می‌افتد. بنیان‌های این تمدن بر مبانی اخلاقی، معنوی و عرفانی استوار است؛ امام سجاد(ع) در آن جریان تهاجم فرهنگی حکومت یزید، که یک تهاجم فرهنگی سنگینی بوده، آن بنیان‌های اخلاقی را می‌گذارند؛ یعنی علم باید روی اخلاق سوار شود. همۀ اینها در تمدن‌سازی برای ما درس دارد. بنیان اخلاقی پی‌ریزی می‌گردد و رویش حرکت علمی باقرین سلام الله علیها (امام باقر و امام صادق علیه‌السلام) گذاشته می‌شود. شما گسترش و رشد بسیار جدی در همۀ حوزه‌ها را می‌بینید؛ چون احتمالاً همۀ شما در علوم انسانی هستید، فکر می‌کنید که این رشد در علوم انسانی است، ولی نه؛ در همۀ علوم و به‌ویژه علوم تجربی هم به نوعی وارد کار می‌شود و یک جریان علمی‌ سنگینی رقم می‌خورد. بعد یواش یواش حزب شیطان مقابل این جریان متوجه می‌شود و در زمان امام کاظم(ع) از آن جلوگیری می‌کنند. همان باعث می‌شود که در زمان امام رضا(ع) مجبور شوند اتفاق دیگری را راهبری کنند.

به هر حال ما می‌دانیم که در لسان روایات، به‌رغم سلطۀ بیش از حدی که حرکت باقرین سلام الله علیهما به عنوان اوج علم روی ما دارد، این اوج علم نبود. عالم آل محمد(ص) در لسان روایات ما وجود مقدس امام رضا(ع) هستند؛ یعنی آن علمی که داشت تمدن‌سازی می‌کرد و می‌بایست مقدمه‌ای بر اصل ماجرای تمدن اسلامی می‌شد، علمی بود که در زمان امام رضا(ع) به اوج خودش رسیده و قرار بود که به اوج خودش برسد؛ یعنی شما می‌بینید به سرعت در زمان حضور چند تن از معصومین(ع) جامعۀ اسلامی این قدر رشد کرد که علم از لحاظ توان تمدن‌سازی به اوج خودش رسیده بود. حلقه‌های دیگر تمدن‌سازی ما لنگ داشت؛ والا علم زمان امام رضا تمدن‌ساز بود. برای همین بود که قرار شد این علم برای یک دوره‌ای منتقل شود به سرزمینی که جای حاصلخیزی است؛ به منظور اینکه این علم به امانت بماند و در آخرالزمان زمینه‌های دیگر آن از جمله نیروی انسانی تمدن‌ساز، یعنی انسان‌هایی که حامل این علم باشند، از جمله حکومتی که حامی این علم باشد ــ اینها ابزار و حلقه‌های تمدن‌سازی هستند و باید یواش یواش آنها را فراهم کرد ــ در دورانی به نام دوران غیبت کم‌کم حاصل شود.

علم در میان «قوم من الفرس»
با مهاجرت امام رضا(ع) به ایران، این علم به ایران می‌آید و برای آخرالزمان می‌ماند؛ چون قبلاً هم پیامبر اکرم(ص) فرموده بودند: «لو کان العلم فی الثریا لناله قوم من الفرس» و قریب به این مضمون که در روایات متعددی وجود دارد. جایش معلوم بود. قرار بود که این علم به ایران بیاید و در آخرالزمان سر باز کند. این، علم کاملی بود. شما می‌بینید که این مهاجرت اتفاق می‌افتد. بعد از این طرف حرکت امامزاده‌ها را در ایران داریم، برای اینکه این علم و این تمدن در ایران پخش شود و گسترش پیدا کند. با مدیریت حضرت رضا(ع) این اتفاق کاملاً می‌افتد. اینها در ایران پخش می‌شوند و کم‌کم این ماجرا می‌کشد به زمان شکوفایی قم؛ یعنی ورود حضرت معصومه(س) به ایران و پایگاه شدن قم، بعداً بیاییم تا دورۀ معاصر که من فعلاً آن را نگه می‌دارم.


بیاییم و ببینیم این طرف چه اتفاقی افتاده و این ماجرای علمی چگونه پیش رفته است؛ همین حرکتی که امام باقر و امام صادق(ع) شروع کردند و در زمان امام رضا(ع) به اوج خودش رسید. شما ببینید که همین حرکت در دوران آل بویه و فاطمیون، چه غوغایی و معجزه‌ای کرده است. در عین حال که ما می‌دانیم آل بویه و فاطمیون و بقیة حکومت‌های شیعی لزوماً آن حکومتی نبودند که ذیل عنایت اهل بیت(ع) شکل گرفته باشند؛ چون اصلاً قرار نبوده است که آن موقع حکومت تشکیل دهند. به همین دلیل است که خودشان هم آسیب دارند. همین حکومت‌های به ظاهر شیعی با همدیگر جنگ و دعوا داشتند؛ پس یواش یواش آن ظاهر و پوستة تمدن اسلامی نوع دوم ما دارد فرو می‌ریزد، ولی تمدن اسلامی اصیل نوع سوم دارد در آن لایه‌های زیرین کار خودش را می‌کند. بعد از یک دوره‌ای شما می‌بینید، تمام این ماجرایی که در قرن‌های چهارم و پنجم شکل گرفته بود، با حملۀ ترکان غزنوی، خوارزمشاهیان، سلجوقیان و ... که تجهیز شده بودند تا این تمدن را از بین ببرند و به تمدنی ضد شیعی تبدیل کنند ظاهر از بین می‌رود، ولی آن واقعیت دارد در زیر کار خودش را می‌کند.

بعد از این که ترکان بر تمام سرزمین‌های اسلامی حاکم می‌گردند و صحنه‌گردانان اصلی نگران می‌شوند که نکند خود این ماجرا به ضرر آنها شود، مغول‌ها را تجهیز می‌کنند. مغول‌ها می‌آیند که این صحنه را یک دور پاکسازی کنند و دوباره آماده شود. شما می‌بینید چنان ظرفیت تمدنی‌ای در ایران و در لایه‌های زیرین وجود دارد که همین مغولان شیعه و تمدن‌ساز می‌شوند. بسیاری از آثار تمدنی‌ای که ما می‌گوییم برایِ دوران اسلامی است، به همین دوران مغول‌ها اختصاص دارد؛ یعنی چه؟ یعنی بازگشت دوبارۀ شیعه. این برای حزب شیطان و صحنه‌گردانان اصلی درس بسیار مهمی بود که یک ظرفیت و بنیۀ تمدنی جدی در ایران وجود دارد که می‌تواند مغول و تیموریان را شیعه کند؛ شیعیان تمدن‌ساز. اینها تقریباً اقوام تمدن‌ستیز بودند و هیچ وقت هیچ جا مستقر نمی‌شدند و فقط تمدن‌ها را خراب می‌کردند و دوباره به سرزمین‌های خودشان برمی‌گشتند؛ مثل وایکینگ‌ها. همین است دیگر. اینها هم در همان عرض جغرافیایی زندگی می‌کنند. این ظرفیت مورد شناسایی واقع شد و بعد اتفاقی افتاد که بررسی آن خیلی مهم است.

نقش تاریخی عثمانی

در همسایگی ما برای ششصد سال یک امپراتوری به نام عثمانی شکل گرفت. امروز که بررسی می‌کنند، می‌گویند که عثمانی مانند سدی عمل کرد که اجازه نمی‌داد غرب وارد سرزمین‌های اسلامی شود. خب ما باید بگوییم که دستش درد نکند ولی اگر شما یادتان بیاید که آن دوره‌ای که ما داریم می‌گوییم، غرب دوران سیاه و فروپاشیدن تمدنش است و این طرف دوران برخورداری ما از بنیۀ تمدنی است؛ پس حرکت باید از سمت شرق به سمت غرب باشد و ظرفیت تمدنی شرق بود که داشت در غرب پیش می‌رفت، اما عثمانی آمد و جلویش را گرفت. دقیقاً نقشی که امروز ترکیه دوباره دارد. این کشور امروز هم همان نقش را بازی می‌کند. انقلاب اسلامی دارد تمدن‌سازی می‌کند و می‌خواهد وارد غرب و اروپا شود. چند باری که اینها غافلگیر شدند، کشت و کشتارهای کوزوو، بوسنی، هرزه‌گوین و ... را راه انداختند، ولی بعداً سد ترکیه را به عنوان یک الگوی بسیار بسیار جالب اسلامی‌غربی درست کردند و دارند آن را ترویج و جلوی ما را تا حدودی سد می‌کنند. آن روز هم عیناً این اتفاق افتاد.

صوفیان مدعی تشیع

خوب این ظرفیت و بنیۀ تمدنی در ایران وجود دارد. ظرفیت تمدنی شیعی را باید چه کار کنند؟ به نظر من این را با حکومت صفویه دوا و درمان کردند. در این ماجرا حکومت صفویه یک دوا و درمانی از طرف حزب شیطان بود نه یک واقعیت. آنچه ما به نام تمدن در دوران صفوی می‌‌شناسیم، برای حاکمان صفوی نیست، بلکه از آنِ علمای تمدن‌ساز دوران صفویه و آن ظرفیت تمدن‌سازی‌شده‌ای است که در ایران وجود داشته است. اینها اول در تقابل با حکومت سنی عثمانی ناچار بودند که ادعای تشیع کنند؛ درحالی‌که شیعه نبودند. اینها درویش بودند. اینکه از کجا آمده بودند و غیره، ماجرای دیگری دارد که در سه، چهار دقیقه نمی‌رسیم که دربارۀ آن صحبت کنیم. صفویان ادعای تشیع کردند و اختلاف شیعه و سنی را حاکم ساختند. تقریباً هر چه بود، ظرفیت‌های تمدنی را در این اتفاقی که افتاد تخلیه کردند. هم ما از بین رفتیم و هم عثمانی از بین رفت و هم ظرفیتی که در هند بود. تقریباً اینها هر چه را که بود زمین زدند، ولی یادمان باشد که در آن لایه‌های زیرین، این تمدن داشت کار خودش را می‌کرد.

بروز دوباره در انقلاب اسلامی

آن لایه‌های تمدنی بود که جلو آمد و در حوزه‌های علمیه و مکاتب فلسفی، تفسیری، فقهی و ... آن‌قدر گشت و گشت تا در قم مستقر شد؛ دورۀ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و مرحوم آقای بروجردی و بعد زمان حضرت امام(ره). همۀ این لایه‌های تمدنی در وجود شخص حضرت امام جمع شد؛ از فلسفه، عرفان، حدیث، قرآن، شجاعت، مدیریت، علم روز، دین، تقوا، اخلاق و همه چیز با همدیگر، کل این ظرفیت تمدنی در وجود یک نفر جمع گردید و آن جریان به انقلاب اسلامی منجر شد. در واقع انقلاب اسلامی بعد از همۀ این سال‌ها مطمعی است از همه حلقه‌های تمدن‌سازی که باید اتفاق می‌افتاد تا ما به تمدن اسلامی برسیم؛ یعنی حکومت دارد به عنوان یکی از ضرورت‌های تشکیل تمدن شکل می‌گیرد. مبنای دینی بر اساس نظریۀ ولایت فقیه شکل گرفته است و ما داریم کاملاً دینی فکر می‌کنیم. اینکه چقدر موفق هستیم یا نیستیم، بحث دیگری است و اینکه کجای راه هستیم. ظرفیت فرهنگ‌سازی در همین موضوع سبک زندگی دارد مایۀ دستور قرار می‌گیرد. ظرفیت تمدن‌سازی که حلقۀ آخر این ماجراست، به دنبال پر شدن این ظرفیت‌ها ایجاد خواهد شد. یک برهه‌ای تمدن غرب این کار را انجام داد و جریان توسعۀ علمش را با رنسانس، جریات تحول دینی‌اش را با پروتستانتیسم، جریان مرکزیت حکومتش را به ظاهر با کشف و بلکه با اشغال امریکا و اشاعۀ این را با شکل‌گیری رسانه‌های جدید و بعد هم با جنگ درست کرد. ما هم دقیقاً داریم در همین مراحل ــ ولی به نظر می‌رسد که کاملاً منظم‌تر ــ جلو می‌رویم.

ما اول نظریۀ ولایت فقیه را داشتیم؛ با تحولی که در نگاه دینی ما شکل گرفت انقلابی رخ داد و به تشکیل حکومت منجر شد. جمهوری اسلامی شکل گرفته و حفظ آن برای ما بسیار مهم است. روی این جریان جمهوری اسلامی، دارد تحول علمی اتفاق می‌افتد. این تحول از علوم تجربی آغاز شده است و باید به علوم انسانی و اسلامی عمیق‌تر کشیده شود. این حرکت، حرکت درستی است که دارد اتفاق می‌افتد. در آن جریان ما باید آخر سر به یک فرهنگ اسلامی و سبک زندگی اسلامی برسیم که در آغازش هستیم و تازه شروع شده است؛ بعد بر اساس همۀ آنها تمدنی شکل بگیرد که مرحلۀ نهایی است. پس از آن هم موضوع اشاعۀ این تمدن است که آن هم با جریان بیداری اسلامی آغاز شده است. موضوع اشاعۀ تمدن ذیل جریان بیداری اسلامی قابل مطالعه است.

در مجموع من فکر می‌کنم که تمام ظرفیت‌های تمدن‌سازی فراهم شده است تا ما بتوانیم به سمت آن تمدن نهایی ای که باید اتفاق بیفتد، برویم.


سوال: حالا اگر بپذیریم واقعیتی که الآن وجود دارد، این است که حرکت جمهوری اسلامی در بستر تاریخ دارد تمدن‌سازی می‌کند؛ یعنی اندیشۀ جمهوری اسلامی را مبتنی بر اندیشۀ ولایت فقیه در همة ساحات، نه فقط در بعد ساحت سیاسی، شروع کرده‌ایم و با جریان جمهوری اسلامی داریم در تاریخ نظام‌سازی و نهادسازی می‌کنیم و به نوعی داریم به تمدن‌سازی می‌رسیم، اگر بپذیریم که علم ابزارساز و علمی که برای تمدن‌سازی جنبۀ ابزاری دارد، علمی است که از سینۀ امام گرفته می‌شود، در شرایط کنونی که ما به این علم دسترسی نداریم، آیا تمدنی که ما داریم به عنوان تمدن انقلاب اسلامی‌ می‌سازیم، با تمدن مهدوی تفاوت خواهد داشت؟ مقدمة آن خواهد بود؟ یعنی اگر علمش متفاوت است نسبت چهارگانۀ آن چه نسبتی است؟

دکتر همایون:‌ در اینکه معنای دوران غیبت چیست و نحوۀ انتفاع ما از وجود مطهر و مقدس امام زمان ارواحنا فداه چگونه است، بحث بسیار زیاد است. امام اصل انتفاع را نفی نکرده‌اند. مثال زده‌اند مثل استفاده از خورشید از پشت ابرها؛ پس اولاً اصل این انتفاع ممکن است. این هم لزوماً به معنای اشعة نور مستقیم نیست. اینکه عنایت امام شامل حال ما می‌شود، یک سازوکار کاملاً رسمی و تعریف شده است که در این هیچ شکی نداریم. مگر غیر از این است؟ ذیل عنایت امام این اتفاقات دارد در جمهوری اسلامی می‌افتد. پس ما داریم به همین شکل جلو می‌رویم، ولی در عین حال باید یک چیزی یادمان باشد که به نظر من این خیلی در طراحی روش ما مهم است. معمولاًً ما آن وضع آرمانی نهایی را در ذهنمان تصویر می‌کنیم و فکر می‌کنیم که همین الآن صاف باید برویم و جهشی و تپه‌ای به آن برسیم؛ درحالی‌که باید واقعیت موضوع را پذیرفت. ما داریم در دل تمدنی به نام تمدن غرب زندگی می‌کنیم. نقطۀ آغاز ما این شرایط تمدنی است. اگر نقطۀ آغاز ما این شرایط تمدنی است، باید این را باور کرد. با ابزارهای این تمدن شروع کرد به کار کردن و بعداً اندک اندک رسید به آن حدی که باید برسیم؛ برای مثال فرض کنید که شما زندانی شدید. ما در دل تمدن غرب مثل زندانی هستیم. شما که زندانی هستید، وقتی که می‌خواهید فرار کنید، آژانس خبر می‌کنید؟ مثلاً زنگ می‌زنید و توی سلولتان یک تلفن می‌گذارند و شما زنگ می‌زنید و می‌گویید: من ساعت سه نصف شب می‌خواهم فرار کنم؛ بیا دنبالم؟! همچنین چیزی نخواهد بود. یا به نگهبان می‌گویید: در را باز کن؛ من می‌خواهم بیرون بروم؟! این گونه نیست. از هر وسیلۀ غیرعادی، ضعیف، کوچک یا بزرگ استفاده می‌کنید برای اینکه از این شرایط خلاص شوید. بله؛ بعد از اینکه خلاص شدید، اول موضوع لباستان برای شما مهم نیست، ولی بعد کم‌کم در دوران فرار و آزادی تلاش می‌کنید که لباستان را عوض کنید. بعد یواش یواش به فکر گرسنگی‌تان می‌افتید و ... و هزاران مسئلۀ دیگر مثلاً برگة شناسنامه. و این جور مسائل را کم‌کم درست می‌کنید. از کجا شروع کردید؟ مثلاً از آن سوهان ناخن کوچک یک نفره که به جای اینکه ناخنتان را سوهان بزنید، با آن میلۀ زندان را بریدید و این ابزار شما بود. بر این اساس باید موضوع تمدنی غرب را باور کرد تا حرکت معنی‌دار شود. در هر صورت این یک سیر است. انبیا هم که آمدند این گونه رفتار کردند. آن الگو را دیدند.

ببینید، ما تصوری اشتباه داریم و معمولاً می‌گوییم: پیامبر اکرم(ص) که آمدند، بعضی‌ چیزها را امضا کردند؛ بعضی چیزها را اصلاح کردند و بعضی از چیزها را از اول بنا گذاشتند. هیچ نمی‌فهمیم که چرا؟ این باید یک حساب و کتابی داشته باشد؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) هم بر اساس همین الگو رفتار کردند. دین که از زمان صدر اسلام شروع نشده است. دین از قبل بوده و الگوی دینی هم یک الگوی واحد بوده است. آنچه از آن دوران تحریف و خراب شده بود، پیامبر دوباره سر جای خودش برگرداندند؛ آنچه باید بر اقتضای این دوره ایجاد می‌شد ایجاد کردند؛ آنچه کاملاً تحریف شده بود، کنار گذاشتند. خیلی روشن است. در واقع برخورد ما هم باید همین گونه باشد. اگر آن الگوی اساسی در ذهن شما باشد، ... ؛ من در نسبت با آن الگو خیلی وام‌گرفتن از غرب و این جور چیزها را نمی‌فهمم. این وقت تلف کردن است. اصلش این است که ما بنشینیم و دانه دانه، مثل اینکه فرض کنید یک بشقاب برنج داریم و نجس شده است، دانه دانه این برنج‌ها را از همدیگر جدا کنیم و نجاست‌هایش را کنار گذاریم و یک پلوی نیم‌بندی احتیاطی برداریم و بخوریم. سیصد گرم برنج خام دست شما هست و می‌خواهید بپزید. ما این همه روایات و آیات و همه چیز داریم. برای پخت‌و‌پزش که مشکلی نداریم. شروع کنید و یک برنج طیب و طاهر و یک پلوی خوب بپزید، ولی مسئلۀ اصلی که ما را ناچار می‌کند از توجه به دستاوردهای تمدن غرب، دقیقاً فقط همین است که نقطۀ آغاز ما آنجاست. فقط باید به خاطر نقطۀ آغازمان آن را بشناسیم؛ یعنی ببینیم که اینها چه مرگشان است که یک واژه‌ای به نام فرهنگ اختراع کردند و بعد با آن شروع کردند به کار کردن. والا قاعدتاً ممکن است که اگر ما بخواهیم به شرایط خودمان فکر کنیم، اصلاً نیازی به این واژه نداشته باشیم، ولی فعلاً که این واژه وجود دارد و نقطۀ آغاز ماست. چون باید از اینجا شروع کنیم، باید آن را خوب بشناسیم؛ ضمن اینکه حواسمان باشد هر چیزی که آنجا وجود دارد، یک ریشۀ اصیلی در سابقۀ دینی خود ما دارد.
حرف مردم
نام شما:
ایمیل شما (نمایش داده نخواهد شد):
حرف شما: