وضع سیاست جهانی آشفتهتر از همیشه است، زیرا قدرتمندان پشت هیاهوی رسانههای دیداری و شنیداری، فیلمها و سریالها، انواع و اقسام موسیقی و رقص، برهنگی و سرگرمیهای جنسی، ازدحام نفوس، غوغای انتخابات و تبلیغات سیاسی و تجارتی، شهوت سرسامآور خرید، حرص دیوانهوار به مصرف، صفرا و سودای فراگیری که فستفود و تغذیهی تکنیکی و هورمونی میپراکند، نشریات مبتذل، ترافیک، واهمهی جنگ قریبالوقوع، اخبار جنگ، آزمایشهای موشکی، اخبار علمی و هنری، جنبل و جادو و کفبینی و رمالی، و صدها حجاب خرد و کلان دیگر پنهان شدهاند.
نه سیاستی دیده میشود نه سیاستمداری، فقط شمایلها و بیلبردها و پوسترها در میان هستند، از اینرو، فرد منتشر به هیچ، به موهوم رأی میدهد، به هیچ مهر میورزد، از هیچ متنفر است. به هیچ امیدوار است. هیچ؟! آری، هیچ. چگونه هیچ میتواند فرمانروایی کند؟ به واسطهی دستگاههای مختلف اداری و نظامی و امنیتی که در حقیقت خادم حقوق و مزایای خویشند و مدام از قلمرو مخدومی به قلمرو مخدومی دیگر وارد میشوند و بیدرنگ دگردیسی پیدا میکنند زیرا مخدوم اصلی اقتصاد و معیشت است.
گردش امور در همه جای جهان کنونی بر عهدهی ادارات سیاسی و نظامی است که بدانند یا ندانند توسط نهادهای اقتصادی هدایت میشوند. نهادهای اقتصادی در نسبت با صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و دیگر مراکز تجاری بزرگ تکاپو میکنند و به همان راهی میروند که سرمایهداری جهانی مشخص میکند و سیاست در همه جا، بخیهای است که به آبدوغ زده میشود و به تعبیر یکی از بزرگان کف روی آب است.
نه تنها در جهان سوم که در اغلب نقاط جهان، طرحها موهوم، هیاهوها بیهوده، تکاپوها بیحاصل، فقر رو به تزاید، فحشاء رو به غلبهی تام و تمام، قاچاق و اعتیاد دائرمدار، ارتشاء و اختلاس اصلالاصول، اخلاق مندرس و متروک، مماشات و همزیستی ناگزیر معمول، و... تا هنگامی که ناگهان نایرهی جنگ داخلی یا خارجی شعلهور شود. تفاوتها همه در این نقطه (جنگ) شکل میگیرند. آنکه میتواند بجنگد، نمیجنگد یا لااقل در سرزمین خود نمیجنگد. اما آنکه نمیتواند بجنگد محکوم به جنگیدن است. قدرتهای بزرگ در دوردست میجنگند و حکومتهای ضعیف در اندرون مرزهای خود و با خود، یا در مرزها و با همسایه. زیرا همچنان جنگ ستون اصلی اقتصاد است. ضعیف میکشد و کشته میشود تا اقتصاد قوی پایدار و با نشاط باشد. قوی، ضعیفان را بهجان یکدیگر میاندازد تا بتواند در جنگ و صلح و تجارت و سیاست آنها، به نفع خود مداخله داشته باشد. تا فرد منتشر هست درها بر همین پاشنه میچرخد، اگر فرد منتشر نباشد حکومت به چه کار میآید؟
جهان در باطن تک قطبی است (کاپیتالیسم) اما ظاهراً همچنان برمدار دو قطب در گردش است. موافقت و مخالفت با آمریکا. چین و روسیه نیز همچون فرانسه و انگلستان و آلمان براساس مناسبات سرمایهداری جهانی عمل میکنند، اما ظاهراً در تقابل با آمریکا قرار دارند که مظهر بزرگ سرمایهداری و تمدن تکنولوژیک است، پس میتوانند همچنان برخی کشورهای ضعیف را در پناه خود گرفته و هم از آنها تغذیه کنند و سرمایههایشان را در پوشش تجارت به غارت ببرند و هم علیه امریکا تحریکشان کنند و هرگاه که لازم شد آنها را وجهالمصالحهی صلح و جنگ اقتصادی با امریکا و اروپا کرده و کار خود را پیش ببرند. کشورهای توسعه نیافته و ضعیف از خود اختیاری ندارند مگر در حدود امور بیاهمیت داخلی که هیچگاه از سطح شعار و انتخابات و آداب و مراسم و مناسک فراتر نمیرود. اگر جادهای کشیده یا تونلی احداث میشود، برای تسهیل حمل و نقل بینالمللی است، کارخانهها نیز یا به مونتاژ کالاهای وارداتی مشغولند یا تعطیل میشوند. کشاورزی نیز ضرورتی ندارد، منابع خام صادر میشود و گندم و برنج و نخود و لوبیا و کنجد و گوش پاککن و یخچال و تلویزیون و موبایل و مداد و مداد پاککن و... الخ، وارد، والسلام.
به عبارت دیگر استعمارنو همچنان اساس و بنیاد همهی امور است و کشورهای توسعه نیافته، استانها و ایالات برونمرزی کشورهای قدرتمندند، بیآنکه از مزایا و حقوق استانها و ایالات درونمرزی برخوردار باشند. بنابراین خواه فریاد بردارند مرده باد، خواه عربده بکشند زنده باد، هیچ تفاوتی نمیکند، زیرا تأثیری در وضعیت آنها ندارد. آنچه کشورهای توسعه نیافته لازم دارند امید و بیم است. امید به بهبود وضع که همواره در افق آینده متحقق خواهد شد، بیم از پریشانی و بیسامانی بیشتر که عامل وحدت و یکپارچگی فرد منتشر در برابر دشمن خارجی است. دشمن خارجی نمیگذارد ادارات فعال باشند، دشمن خارجی نمیگذارد کشاورزی رونق بگیرد، دشمن خارجی نمیگذارد دانشآموزان و دانشجویان درس بخوانند، دشمن خارجی خانوادهها را تشویق به طلاق میکند. دشمن خارجی حتی اجازه نمیدهد گوش پاککن تولید شود، اما هیچ مخالفتی با تولید جنگافزار ندارد و هیچ کشور عقبماندهای نیست که ماهی چند موشک میانبرد و دوربرد را آزمایش نکند و دشمن خارجی را نترساند و به رمههای فقر و نگونبختی امید نبخشد. برای مبارزه با دشمن خارجی چه باید کرد؟ اختلاس، احتکار، بالا بردن قیمت مسکن و اجاره و هر کالای دیگر، بالا بردن آمار بیکاران، تعطیلی کارخانهها و کارگاهها، بالا بردن شمار بانکها به نحوی که با تعداد مغازهها برابری کنند، مراقبت از پوشش و قیافه و اخلاق مردم. برگزاری مراسم و مناسک ویژهی سیاسی و ملی و آئینی در تمام طول سال همراه با جشنوارههای خرد و کلان، تبلیغات، تبلیغات، تبلیغات، بیلبرد و پوستر و بنر، فوتبال، فوتبال، فوتبال.
در تمام جهان قدرت فرد منتشر در مظاهر فرد منتشر متجلی است: فوتبالیستها، بازیگران سینما، خوانندهها و رقاصهها و سیاستمداران؛ محبوبیت این گروه از همه کمتر، بیمایگیشان بیشتر و قدرتشان تقویمیتر و ناپایدارتر است، حتی اگر چهل سال (همچون قذافی) یا سی سال (همچون مبارک) یا هشت سال (همچون فلانی) باشد. پشت سر همهی این مظاهر، قدرت اصلی یعنی نیروی سرمایه پنهان است، اما سرمایه نیز کالبدی است که جان آن تکنولوژی و خرد آن علم تجربی است. ورنه بسیاری از کشورهای جهان سوم از حیث سرمایه بسیار ثروتمندتر از آمریکا و اروپا هستند ولی از آنجا که نه در تاریخ تکنیک نقشی دارند و نه صاحب عقل تکنیک (علوم جدید) هستند، هیچکاره و حاشیهنشیناند یا به عبارت دیگر از دایرهی زمان بیرون افتادهاند.
تمدنهای پیش از مدرنیته کارکرد خود را در جهان کنونی از دست دادهاند و مخالفت و موافقت آنها با وضع مدرن و پست مدرن هیچ تأثیری ندارد. اگر مخالفت کنند از پا در میآیند و اگر موافقت کنند در وضع موجود جهان منحل میشوند. صاحبان قدرت در کشورهایی که به ورطهی مدرنیته افتادهاند، فارغ از وابستگی پنهان و آشکار به قدرتهای بزرگ یا استقلال از آنها، خواسته و ناخواسته نخستین تکاپویی که دارند اتخاذ موضعی است که پایداری و دوام حاکمیتشان را تضمین کند. این موضع هرچه باشد، بهصورت ایدئولوژی تجلی میکند، ایدئولوژی موقعیت قدرت را از اقتصاد و تکنولوژی به سیاست و سیاستزدگی و شعار و تبلیغات تحویل کرده و خردها را میپوشاند و عزمها را از توجه به مشکلات و مسائل اصلی باز میدارد و به امور جزیی و بیاهمیت معطوف میکند. امور جزیی و بیاهمیت همان مسائل اصلی پیش از مدرنیتهاند که در منظر آن گروه از مظاهر فرد منتشر که واقعاً یا به تظاهر، مدعی احیای فرهنگ و تمدن ماقبل تجددند، همچنان کلان و مهم جلوه میکنند. پایداری این گروه در برابر هواداران تجدد، کار را به نزاع راستین یا دروغین سنت و مدرنیته میکشاند و همانطور که سرور و استادم جناب دکتر داوری فرمودهاند نتیجهی این تنازع، مطلق دیدن خود و محق شمردن موضع خود و نفی محض حریف است.
نتیجهی این تنازع نابودی محتوم هر دو فریق است. زیرا هر دو بیرون از زمان و فاقد تاریخاند.
هواداران تجدد از تردد بیحاصل میان گذشته و حال به ستوه آمدهاند و گمان میبرند از جا برکندن بیخ و بنیان سنت، آنها را به لیبرالیسم و دموکراسی و بهرهمندی از مواهب خرد و کلان مدرنیته خواهد رساند، حال آنکه اگر چشم باز کنند، خواهند دید که در هیچ شأنی از شئون جهان کنونی - نه در شرق و نه در غرب- سنت کارهای نیست و بیرون از دایرهی گفتار و شعار و موعظه و خطابه نمودی ندارد و جز برخی عادات و آداب چیزی از آن باقی نمانده است. مدعیان بازگشت به آداب و سنن گذشته نیز، یا در فضای جامعهی خود حضور ندارند و از عالم و آدم بیخبرند. که در این صورت هر اندازه ابراز مخالفت یا موافقت -با هرچه و هر که- داشته باشند، جز به زیان خود نمیکوشند. -زیرا تکنیکی شدن همهی امور، مخالفت و موافقت آنها را در ساحت حیات اجتماعی، عملاً از تأثیر میاندازد- یا میبینند و زیر بار نمیروند که در این صورت نباید کاری به کار آنها داشت.
قرار نیست عمر نوح داشته باشند. چه آنها را بیمار بدانیم -که هستند و غالباً از پارانویای شدید رنج میبرند- چه ایدئولوژی زده -که باز هم هستند و چشم بازوگوش باز و این عمی/ حیرتم از چشمبندی خدا- و چه گسسته خرد، هیچ فرقی نمیکند. آنها هم به اندازهی حریفان خود مقهور حوالت و ولایت تکنیکند و دانسته و ندانسته لائیک.
شرکت در تاریخ تجدد -جز در ساحت مصرف- برای کشورهای توسعه نیافته ممکن نیست، مگر اینکه به کشورهای قدرتمند ملحق (وابسته) شوند. اگر از وابستگی اعراض کنند خود را به دردسر میاندازند و باید متحمل تبعات اعراض خود باشند که کودتا و جنگ و تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی و کارشکنیهای گوناگون خرد و کلان و تصرف در عقول و نفوس به واسطة رسانههای مختلف مقدمهی آن است. قدرتهای بلامنازع جهان مدرن سالها حافظ اسد را تحمل کردند و با او راه کجدار و مریز در پیش گرفتند، جانشین لایق او را از میان بردند و کاری کردند که ناگزیر باشد بشار را به خلافت قبول کند. چند سال هم با بشار صبوری کردند تا از موفقیت پروژهی استقلال کردستان عراق اطمینان حاصل کنند، آنگاه برای نابودی قطعی سوریه قدم به میدان نبرد گذاشتند. این بازی را با مصر و لیبی و عراق و سودان و... الخ هم داشتهاند و با دیگر کشورهای اسلامی هم خواهند داشت. هانتینگتون چه اشتباه کرده باشد، چه درست دیده باشد، جهان اسلام باید از میان برود، زیرا هر چند هنوز بیدار نشده است -زابرا شدنش را بیداری نامیدهایم- اما بعید نیست مردی مردستان پیدا شود و با تصرف ربانی در امت متفرق و متشتت اسلام، غرب را با جهان اصغر و اکبر از پا در آورد.
پیش از آنکه چنین اتفاقی بیفتد باید کشورهای اسلامی، بهویژه تندروها به واسطهی چین و روسیه مهار شوند و داراییهای خود را در ازای آذوقه و کالاهای تکنیکی بیکیفیت از دست بدهند و با تکیه به گندم و برنج و شکر و گوشت وارداتی، با دست خود کشاورزی و دامپروری خویش را نابود کنند و با برادران خود -کشورهای وابسته به آمریکا- در تنازع و تخالف باشند و این وضعیت چندان ادامه پیدا کند تا روستاهای هر دو گروه بایر و از سکنه خالی شود و تمام مسلمانان به زندگی در شهرها خو بگیرند و دگردیسی پیدا کنند و اگر لازم شد با جنگ داخلی یا نبرد با همسایهها، به برادرکشی و تعدی و تجاوز به نوامیس یکدیگر رو بیاورند و حسابی تضعیف شوند و با مهاجرت و زندگی در اردوگاهها، برای ارتزاق نکبتبار به فحشاء اضطراری -نمونهی آن وضع زنان و دختران سوری در لبنان و اردن و ترکیه است- گردن بگذارند و... آنگاه یکی پس از دیگری یا با قدرتهای درجه اول جهان مدرن، چنان بیعت کنند که مردم مدینه در واقعهی «حره» با یزید بیعت کردند؛ یا اینکه برای نجات از شر جنگ داخلی از همان قدرتها استمداد بطلبند (مثل افغانستان) یا منتظر سرنوشتی همچون سرنوشت لیبی باشند یا به روز عراق بیفتند و پس از هجوم دشمن و تحمل آنهمه خفت و خواری، در لوای حکومتی نیمبند چندان یکدیگر را بکشند و مجروح کنند که بر باد بروند. این وضع ناگزیر است و پس از کشورهای تندرو نوبت به کشورهای وابسته میرسد، ترکیه و عربستان و قطر و... الخ همه در کام این تقدیر شوم فرو خواهند رفت. مگر خضر مبارک پی در آید.
چه باید کرد؟ چه کسی مقصر است؟ «وَإِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» (آیهی 11 سوره رعد) تباهی حال کشورهای توسعه نیافته مقصری جز گسسته فردی خود آنها ندارد. آنکه بیرون از زمان است و دچار توهم تصرف در عالم، محکوم به نابودی است. کشورهای آمریکای لاتین هم باید یا تن به سرافکندگی بدهند یا نابود شوند. کوبا در حال غرق شدن در کام همان آمریکایی است که سالها علیه آن شعار میداده و برزیل هم یا باید از استقلال خود دست بردارد یا چندان به سرکوب مردم خود بپردازد تا به وضع سوریه گرفتار شود و هلمجرا. هیچ کاری نمیشود کرد. جهان باید بهصورت یک کشور درآید و یک حاکم پیدا کند و ذیل یک فرهنگ و در ساحت یک تمدن مستقر شود و میشود. آری، مدینهی ضاله یا فاجرهی جهانی. و مگر هماکنون جز مدینههای ضاله و فاجرهی متفرق و متنازع، چیز دیگری وجود دارد؟
اما مدینهی ضالهی واحد جهانی، مقدمهی ظهور امت واحده است که برای نجات تمام بشریت شکل میبندد و نه فقط برای کسانی که از «اتی امر الله فلا تستعجلوه» سر در نمیآورند و فریاد میکشند «عجل...» و از یاد بردهاند که خواجهی کائنات و سرور موجودات فرمود: «العجله: من الشیطان و التأمل من الرحمان».
تا مدینهی ضالهی جهانی یکی دوگام بیش نمانده است، رسانههای فراگیر نه سیم خاردار میشناساند و نه منع و ممیزی در آنها کارگر میشود. تمدن تکنیکی در تمام جهان یکی است، پوشش یکی است، معماری یکی است، شهرسازی یکی است، مناسبات اقتصادی و اخلاقی یکی است و... الخ، آنچه مانده نیروهای نظامی و انتظامی و قدرتهای کمبنیهای است که جز به کار سرکوب مردم خود یا گیرودار با کشورهای همسایه نمیآیند و اینها هم به بادی از قهر حق فرو میریزند. آری، باد قهر ذوالجلال و الاکرام وزیدن گرفته است. از چه هنگام؟ از هنگامی که تمدن فاوستی بروز یافت. اروپا با دو جنگ جهانی غرامت استغراق در این تمدن را پرداخته و جز با عقل تکنیک، قدم از قدم برنمیدارد و اکنون کشورهایی که روزگاری نهچنداندور خون یکدیگر را میریختند، در یک اتحادیه (یک مدینه) به سر میبرند و به یاری یکدیگر میشتابند، آنهم نه در لوای مسیحیت، در لوای حفظ حرمت انسان و حقوق و آزادی وی، حتی اگر هیچ نسبتی با انسان نداشته باشد مگر از حیث شکل و شمایل. آمریکای شمالی دومین اتحادیه است. در همین آمریکا، برخی ایالات ننگ ابلیساند و برخی دیگر زندگی دینی و اخلاقی شگرفی دارند که مایهی حیرت است. آنکه مخالفت مردم ایالت خود را (فی المثل با همجنس بازی یا شرب خمر) برنمیتابد میتواند کوچ کند و آنکه از فساد مردم ایالت خود به تنگ آمده است: میتواند به ایالتهایی برود که مردم مؤمن مسیحی در متن تمدن تکنیکی تام و تمام، با رعایت حدود دینی و اخلاقی زندگی میکنند و آنچه را (فیالمثل تعدد زوجات که در اینجا، ننگ و عار و خلاف شرع شمرده میشود) ما مسلمانان برنمیتابیم، برمیتابند و آنچه را ما برمیتابیم (فیالمثل اختلاس متعالله المسلمین بطولها و عرضها حتی لایبقی من اعراضنا شیئاً) چنان مجازات میکنند که... بگذریم. آری، در برخی ایالات همجنسبازی قانونی است و در برخی دیگر به سختی مجازات میشود و بعضاً معتقدند که این قبیل موجودات باید کشته شوند.
بیرون از دو اتحادیهی مذکور و همپیمانان آنها، چین و روسیهاند که همچنان سعی دارند «مدینهی قاهره» باشند و کرهی شمالی که مظهر جهنم است و نمونهی فجیعترین شکل بردگی، و الباقی کشورها که دیر یا زود، تقدیر تکنیکی فرجام آنها را رقم خواهد زد، میماند «هند مادر» که مدینهی مسالمت و عبودیت است «یا لیتنی کنت فیها و لو عریاناً فی بنارس او غیرها» و چندان خواهد پائید که دیگر نقاط جهان نیز به مسالمت و عبودیت رو بیاورند.
باکی نیست اگر این مدعا (محتوم بودن مدینهی واحد جهانی) در چشم دیگران یاوه جلوه کند. جهاندار، جهان را به سوی این حوالت میراند و آنکه به مهر نمیپذیرد، به قهر از پا در میآید. ظهور موعود امم و عیسی بن مریم و کریشنای دهم و بودای پنجم و مشیاه و سوشیانت و... الخ، درود جان خستهی من بر یکایک آنان باد قطعی است، اما پس از اینکه تقدیر تکنیکی تمام زمین را به یک کشور و تمام مردم را به یک امت بدل کرد، خداوند میفرماید: «یوْمَ نَحْشُرُ مِن کلِّ أُمَّه فَوْجًا مِّمَّن یکذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ (83ـ نمل) » و سید و سالار و سرور و امام خردمندان ابا عبداللهالصادق (روحیلهالفدا) در گفتوگو با ابو حنیفه، فرمودهاند که این آیه در باب ظهور منجیان آخرالزمان از میان ادیان گوناگون و امم مختلف است و مربوط به رجعت. در تفسیر قمی نیز آمده است:
«مردی به ابیعبدالله (ع) گفت: عامه گمان میبرند که آیهی «و یوم نحشر من کل امه فوجا» به قیامت اشاره دارد. امام فرمودند: آیا خداوند بر میانگیزد از هر امتی فوجی را و رها میکند دیگران را؟ نه، این ماجرا در «رجعت» است. آیهی قیامت این است: «حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» (البرهان ـ جلد 6ـ ص 36).
گویا از حدود همزبانی با استادم آموزگار تفکر، بیرون افتادهام. اما چه باید کرد، استاد و سرور بنده فیلسوف است و بندهی ناچیز صوفی ستیهنده، که سر بر آستان اهل بیت عصمت و طهارت نهادهام و اگر نه تنها تمام زمینیان بلکه سراسر هستی به پیکار با من برخیزند از چشم دوختن به وضع موعود و تأویل وضع موجود از منظر آسمانیان و ایزدیان علیهم الصلوه والسلام، بر نمیتوانم گشت.
من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست
که از آندست که میپروردم میرویم.
با تمام مقال سرور و استادم دکتر داوری موافق و همدل و همراه و همسخنم و بر آن میافزایم که نزاع دو فریق مورد اشارهی ایشان، جنگ خر فروشان است، هر دو حافظ وضع موجود کوته بینانهی خویشند و فرجام آنها یکی است.
بنده سالهاست که معتقدم برای شرکت در تاریخ تجدد، هیچ راهی جز لیبرال دموکراسی وجود ندارد و محال است که قومی در متن کاپیتالیسم به سر ببرند و رهرو توسعهی صنعتی و اقتصادی باشند. اما با توسعهی سیاسی و آزادی _به معنای سکولار لفظ_ به مخالفت برخیزند و از دشمنی با غرب طرفی جز بحران و جنگ ببندند. آنکه نمیخواهد در تاریخ تجدد شرکت کند و اهل انتظار موعود امم (علیهالسلام) است و جهاد با کفر و شرک خفی وجلی را وظیفهی خود میداند، باید خرج خود را از بیخ و بن از تجدد سوا کند و به راه خود برود. شتر سواری دولا دولا همین وضعی است که ما به آن گرفتار شدهایم، شرکت در تاریخ تجدد یعنی پذیرفتن سیطرهی فاوست و تمدن فاوستی و تحمل عوارض آن. اینکه در عمل بپذیریم و در گفتار شعار نفی و انکار بدهیم کار را به آنجا خواهد کشید که مسلمان نشنود کافر نبیند ولی دیگر دیر شده است. جنگ که واقعاًً به ما تحمیل شد- باید میشد، زیرا غرامت انقلاب کردن ما بود- ما را ناخواسته به شرکت تام و تمام در مدرنیزاسیون واداشت. اگر با هوشیاری و در پیش گرفتن عقل تکنیک پیمودن راه مدرنیزاسیون را از سر میگرفتیم، زیان کمتری میدادیم.
اما به تعبیر مولانا در اگر نتوان نشست. استاد و سرور بنده، آموزگار تفکر، سالهاست که سعی دارد آرام و با ملاحظه و ملایمت به کسانی راه نشان بدهد که معافیت دائم از تفکر، حوالت عقلانی آنها و نیستانگاری حوالت نفسانی آنهاست و جز ایدئولوژی هیچ دستاویزی ندارند و نمیخواهند از این «اوهن البیوت» دست بردارند. «همج رعاع» در تمام جهان به همین بیماری لاعلاج مبتلا است، زیرا به مظاهر فرد منتشر امیدوار است و میپندارد خواهند توانست او را به سعادت و رفاه و بهروزی برسانند و نمیداند که این مظاهر، انعکاس وجود خود اوست. البته هر چند سال یکبار، فرد منتشر خود را باور میکند و یکی از مظاهر -در هر کشوری- نفی میشود، ولی از آنجا که فراتر از خود نمیتواند رفت، به مظهری تازه سر میسپارد و نگونبختی و فلکزدگی از نو آغاز میشود و این وضع تا زوال ادامه خواهد یافت، زیرا فرد منتشر قابلیت آن را ندارد که از خود بگذرد و قدم در راه خلاف آمد عادت بگذارد.
فرد آمدن، ویژهی «متعلم علی سبیل النجاه» است که در پی عالم ربانی -امام معصوم علیهالسلام- حرکت میکند و از همین رو، جهان و کار جهان را به جهاندار واگذاشته و به تنازع و تقابل یمین و یسار کار ندارد، زیرا میداند که برای انسان در تمامی عالم جز از حضرت حق سبحانه و تعالی و مظهر کامل اسماء و صفات وی کاری برنمیآید. فرد منتشر در همه جا اسیر مظهر یا مظاهر اهواء و آراء خود است، هم از اینرو غایت هوای این مظاهر «تسمیه» و نهایت رای آنها «تعمیه» است.
تا فرد منتشر هست این مظاهر زبوناندیش و ناتوان، کر و فری نشان میدهند، اما تقدیر تکنولوژیک روز به روز آنها را حقیرتر و ناتوانتر میکند و در عین حال که همگان را به سوی مدینهی ضالهی جهانی میراند، انقطاع فرد منتشر را از این مظاهر نگونبختی و فلکزدگی بیشتر میکند تا در فرجامین رویارویی حق و باطل، به یکی از دو مظهر تام و تمام ایمان و کفر رو بیاورند. دجال یا بقیهالله الاعظم صلواه الله علیه. هماکنون میبینم پوزخند پیروان بالقوه و بالفعل دجال را که: این حرفها هزارهگرایی است و راه نجات در دموکراسی و حقوق بشر است.
آری، یا باید یکسره به تجدد رو کرد و راه چنان رفت که رهروان تجدد رفتهاند و همانطور که گفته شد بهترین شیوه، قبول لیبرال دموکراسی است یا باید یکسره از وضع موجود جهان قطع امید کرد و راه خلاف آمد عادت در پیش گرفت. اما فلک زدهتر از پیروان دجال، گرفتاران خر دجالند. تمدن فاوستی -تمدن مدرن- خر دجال است و هر کس گمان کند که خواهد توانست خر دجال و مهدی موعود (عج) را همتافت کند، مصداق خسرالدنیا و الاخره است و به حکم لا الی هولاء و لا الی هولاء مذبذبین بین ذالک، هیچگاه به رأی و عزم استوار نخواهد رسید و جز به پوستوارهای از دین و شبحی از مدرنیزاسیون دست نخواهد یافت.
اما مرا و ترا با اینان و آنان چکار؟ بگذار بر سر مردار دنیا به کشاکش مشغول باشند که شهسوار آفرینش حیدر کرار (ارواح الاولین و الاخرین لتراب مقدمه الفدا) فرمود: «الدنیا جیفه و طالبها کلاب»
یا علی مدد.
لینک مرتبط: