مـجله دیـــــنی فرهــنگی بیــــــنشجو
انتظار به معنای آماده شدن است، تلاش در راه ایجاد جامعه مهدوی... ادامه »
  • Who is Mahdi?
    Mahdi is a revered figure among Shia Muslims, believed to be one of the divine prophet Mohammad's last descendants and a descendant of the murdered Imam Hussain (Who has been murdered thirsty, shed on the ground, and trampled with hatred).
  • اندیشه‌ مهدویت منحصر به شیعیان و یا مسلمانان نیست؛ بلکه همه یا اغلب ادیان و مذاهب موجود در جهان، به گونه‌ای به “موعود” باور دارند.
  • در این زمینه یکی از روانشناسان به نام «آدلر» اظهار می‌دارد: به طور کلی در چهار تا پنج سالگی شخصیت، منش، رفتار و سبک خاص زندگی هر فرد مشخص می‌شود و این روال تقریباً تا آخر عمر ادامه می‌یابد.
نوشتار
مهدی جمشیدی:

تبیین علل فکری فرهنگی ترور شهید مطهری

مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی


خبرگزاری فارس: بلافاصله پس از شهادت شهید مطهری، به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعه‌ی ترور ایشان پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون بحث‌های متعددی درباره‌ی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته اما...

در 12 اردیبهشت سال 1358، در حالی که از پیروزی انقلاب اسلامی کم‌تر از سه ماه گذشته بود، گروه شبه مارکسیستی "فرقان " به "ترور آیت‌الله علامه مرتضی مطهری " دست زدند. به این ترتیب، در آستانه‌ی تشکیل نظام سیاسی جدید، "مغز متفکر " و "نفر دوم " انقلاب اسلامی از صحنه، حذف گردید و انقلاب برای همیشه از نعمت و فرصت حضور بی بدیل ایشان محروم ماند. به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعه‌ی این ترور پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون - که حدود سه دهه می‌گذرد- بحث‌های متعددی درباره‌ی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته، اما نگارنده در این مقاله به دنبال یافتن پاسخ دو پرسش اساسی در پهنه‌ای جامعه شناختی است. دو پرسش یاد شده عبارت‌اند از:

اول. گروه فرقان به چه دلیل یا دلایلی دست به ترور علامه شهید مطهری زد؟ به بیان دیگر، ترور علامه شهید مطهری برخاسته از چه زمینه‏ها و روش‌هایی بوده است؟

دوم. ایدئولوژی گروه فرقان که محرک و برانگیزاننده‌ی آن‌ها به سوی ترور علامه شهید مطهری بود، چه خاستگاهی داشت و چه کسانی در تکوین و تولید آن نقش- مستقیم یا غیرمستقیم- ایفا کردند؟
متناظر با این پرسش‌ها، دو فرضیه طراحی شده‌اند که به این شرح می‌باشند:

فرضیه‌ی اول) ترور علامه شهید مطهری به دست گروه فرقان، ناشی از "کشمکش ایدئولوژیک " آن‌ها با جناب علامه بود.

فرضیه‌ی دوم) دست چهار عامل در شکل‌گیری ایدئولوژی گروه فرقان و هدایت دادن آن‏ها به سمت ترور علامه شهید مطهری مؤثر بوده است: "علی شریعتی، سازمان مجاهدین خلق، محمد موسوی خوئینی‏ها و سازمان اطلاعاتی دولت آمریکا "

پرداختن به این مسأله‌ی تاریخی- فرهنگی از چند منظر دارای اهمیت و ضرورت است. یکی این که مطالعه‌ی ریشه‏ها و علل ترور علامه شهید مطهری می‏تواند معرف ماهیت نقش آفرینی او در نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی باشد. دیگر این که نشان می‌دهد هرج و مرج و اغتشاش در خوانش دین می‌تواند مولد تنش اجتماعی و آشفتگی معرفتی باشد. علاوه براین، نتایج این مسأله می‌تواند گویای این حقیقت باشد که برخی از افکار و ایده‌های روشن‌فکران معاصر، چگونه خشونت غیرمنطقی را تجویز کرده‏ است. به طور خاص، این مقاله نمایانگر این واقعیت خواهد بود که اندیشه‏های علی شریعتی در کنار جذب کردن بخش‌هایی از جوانان دهه‌های 40 و 50 به فرهنگ اسلامی، چگونه توانسته پیامدهای منفی و نامطلوب نیز به دنبال داشته باشد.
تبیین حاضر که هویت جامعه شناختی دارد، نوعی "تبیین علّی "[1]است زیرا در پی بحثی علت کاوانه درباره‌ی ترور علامه شهید مطهری است. از جهت دیگر، این تبیین نوعی "تبیین فرهنگی "[2] نیز است؛ چرا که به صورت عمده به متغیرهای فرهنگی -به ویژه ایدئولوژی- تأکید کرده و از به کارگیری متغیرهای سیاسی و اقتصادی خودداری نموده است.[3]

از یک جهت، دو رهیافت نظری در جامعه شناسی حضور دارند: "رهیافت توافق "[4]و "رهیافت کشمکش "[5](تا تضاد). ترور علامه شهید مطهری در چارچوب رهیافت کشمکش، قلم پذیر است نه رهیافت توافق.

از این رو، تبیین در چارچوب رهیافت کشمکش انجام شده است. البته رهیافت کشمکش به کار رفته در این تحقیق نه از نوع رهیافت "مارکسی " است و نه از نوع رهیافت "دارندورفی " نه طبقه‏ی مبتنی بر پایگاه اقتصادی و نه اقتدار برآمده از نقش و سمت، هیچ کدام در این تبیین جایی ندارد و این پژوهش تنها از نظر تأکید و تمرکز بر کشمکش، تضاد و ستیزه‏جویی، از مصادیق رهیافت کشمکش قلمداد شده است. در رهیافت کشمکش مورد نظر نگارنده "ایدئولوژی " به مثابه بخش عمده‏ای از فرهنگ، خاستگاه و منشأ کشمکش اجتماعی معرفی شده است.

از آن جا که این تحقیق، نوعی تحقیق تاریخی است؛ نگارنده به روش اسنادی روی آورده و تلاش کرده از درون مطالعه‏ی کتابخانه‏ای به نسبت مفصل و دقیق، پاسخ پرسش‏ها را بیابد. در این راستا، به نوشته‏ها و مصاحبه‏های به جا مانده از خود جناب علامه، دوستان و شاگردان ایشان، برخی اعضای گروه فرقان، مسؤولان پرونده و ... استناد شده و از رجوع به منابع دست دوم، صرف نظر گردیده است؛ تا اعتبار تحقیق مخدوش نگردد.
از نظر سطح تبیین جامعه‏شناختی نیز باید تبیین پیش‏رو را "تبیین تلفیقی " قلمداد کرد که هم به "عامیت " پرداخته و هم به "ساختار " و قائل به وجود رابطه‏ی دو سویه میان آن‏هاست. به عنوان مثال، بیان شد، که عاملیت‏های انسانی در بستر شرایط ساختاری جامعه فعالیت می‏کنند و نسبت به همین شرایط ساختاری، واکنش نشان می‏دهند؛ و از سوی دیگر، آن‌ها قادر به مقاومت در برابر برخی از الزامات و مقتضیات شرایط ساختاری جامعه نیز هستند. به منظور پاسخ‏دهی به دو پرسش اصلی یاد شده، مقاله‏ی حاضر در دو بخش سامان‏دهی شده است.

1-علل ترور علامه شهید مطهری

در این بخش از مقاله باید به این پرسش پاسخ دهیم که برانگیزاننده‏ی گروه فرقان نسبت به ترور علامه شهید مطهری چه بود؟

بحث در این باره نیازمند شناسایی گروه فرقان است؛ باید دریافت که گروه فرقان از چه زمانی تشکیل شد؛ در پی چه اهدافی بود؟ چه می‏کرد؟ اعضای آن چگونه بودند؟ و سؤالات دیگری از این دست.
گروه فرقان از سوی "اکبر گودرزی " در نیمه‌ی اول دهه‌ی 50 پایه گذاری شد.

گودرزی جوان 25 ساله‌ای بود که در چند حوزه‌ی علمیه، قدری دروس حوزوی خوانده بود اما به دلیل گرایش‌های شبه مارکسیستی و انحرافی، از تمامی این حوزه‌ها اخراج شده بود. وی در ابتدا به ایراد یک سلسله سخنرانی به عنوان "تفسیر قرآن " در برخی از مساجد مناطق مختلف تهران روی آورد و توانست به زودی، جوانانی را به سوی خود جلب کرده و حلقه‏ای فکری را ایجاد نماید.

یکی از دلایل اصلی روی آوردن برخی از جوانان به وی، نوع برداشتی بود که او از قرآن عرضه می‏کرد. گودرزی که به شدت از افکار و آموزه‏های مارکسیستی تأثیر پذیرفته بود، قرآن را به شیوه‏ای مارکسیستی و در تناسب با اصول و ایده‏های اساسی آن، تفسیر و فهم می‏کرد. در دهه‏های 40 و 50 شمسی، این اندیشه که "مارکسیسم، علم مبارزه است " در ذهنیت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ کرده بود و آن‏ها بر این باور بودند که تنها ایدئولوژی‏ای مقبول و مطلوب است که آموزه‏های مولد انقلاب و انقلابی‏گری را در برداشته باشد. به این سبب، گرایش به افکار چپ‏روانه به صورت گسترده‏ای شایع شده بود. گودرزی این اشتیاق و تمایل اجتماعی را به خوبی شناسایی کرد و در پی تولید و ترویج گفتمانی متناسب با آن برآمد.
یکی از اعضای گروه فرقان در این باره می‏نویسد:

"دوستان ما به این دلیل به این تفکر گرایش پیدا کردند که جریانی بود که اسلام انقلابی را ترویج می‏کرد و با ارتجاع و تفکرات ارتجاعی، مخالف بود. "[6]

از سال 1355، گودرزی به تأسیس گروه فرقان و انتشار سلسله تفاسیر قرآن خود در جزوه‏هایی به نام "پیام قرآن " همت گمارد.[7]

گفتنی است گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان دارای ویژگی‏های خاصی بود، از جمله این که:

الف- متکبر و مغرور بود.[8]

ب- زندگی بسیار ساده و فقیرانه‏ای داشت.[9]

ج- بسیار پرکار بود، آن‌چنان که در همین سن اندک، برای حدود بیست جزءِ قرآن تفسیر نوشته بود و علاوه بر این، کتاب‏های دیگری را نیز نگاشته بود.

د- از نظر روانی، کاملاً بیمار بود به گونه‏ای که به باور بسیاری از افراد، فردی عقده‏ای به نظر می‏رسید.[10]

افراد گروه فرقان آن‌چنان مجذوب و فریفته‏ی شخصیت گودرزی شده بودند، که از خود اراده‏ی مستقلی نداشتند و تنها از او دنباله روی می‏کردند:

"شاگردان و یاران گودرزی نسبت به وی، بسیار خاضع و مطیع بودند و کاملاً مقلدانه عمل می‏کردند. "[11]
در گروه فرقان، تنها خود گودرزی بود که مدعی اندیشه‏ورزی و شأن نظری بود. به این سبب، سایر افراد گروه، به تقلید فکری و اعتقادی روی آورده و نظرات و آرای او را متعبدانه و بی‏چون و چرا می‏پذیرفتند. بنابراین، معیار و مبنای ایدئولوژی گروه فرقان، شخص گودرزی بوده است. از مطالعه‏ی مجموع نوشته‏های او در کنار رجوع به تحلیل‌ها و برداشت‌های صاحب‌نظران، چنین استنباط می‏شود که اصلی‏ترین خطوط و بنیان‏های فکری و اعتقادی گروه فرقان که سازنده‏ی ایدئولوژی این گروه است، به این شرح است:

اول. قائل بودن به ماتریالیسم دیالکتیک (و در نتیجه اصالت انقلابی‏گری و مبارزه‏جویی)

دوم. تفسیر نمادین اسلام به مبنای ادبیات و اندیشه‌ی مارکسیسی (نمایانگر بعد التقاطی گروه فرقانی)

سوم. ضدیت با روحانیت (در چارچوب مثلث زر، زور و تزویر و با عنوان آخوندیسم)

چهارم. مبارزه‌ی مسلحانه در کنار تولید و انتشار آگاهی انقلابی (خشونت در عمل)

در این چارچوب نظری، علامه شهید مطهری به مثابه یک "دشمن جدی " تلقی می‏شد چرا که:[12]

الف. او مدت‏ها در دانشگاه دولتی (در زمان حاکمیت رژیم پهلوی) تدریس و از آن‌جا حقوق دریافت می‏کرد. بنابراین، او فردی هم سو با رژیم طاغوت و غیرانقلابی بود.

ب. با چهره‏ها و گروه‏های مبارز و انقلابی به مخالفت بر می‏خاست، از جمله سازمان بی‏هویت خلق، گروه فرقان و علی شریعتی.

ج. ساده زیست نبود و زندگی اشرافی داشت.

د. در حکومت پس از انقلاب اسلامی (که گروه فرقان آن را "دیکتاتوری آخوندیسم " می‏نامید)، رهبر در سایه بود نفر دوم (پس از امام خمینی) به شمار می‏آمد.

باطل بودن گزاره‏های اول و چهارم آشکار است و نیاز به توضیح ندارد. درباره‏ی گزاره‏ی سوم باید گفت آن‌چه گروه فرقان، وابستگی علامه به سرمایه‏داری و خروج از ساده زیستی معرفی می‏کرد تنها از این مسأله ناشی می‏شد که ایشان منزلی در قلهک خریده بود[13] و با اتومبیل شخصی رفت و آمد می‏کرد![14] در حالی که تمام دوستان و شاگردان علامه که از نزدیک با وی ارتباط داشته زندگی وی را یک زندگی ساده و متوسط توصیف کرده‏اند، اما گزاره‏ی دوم جای تفصیل دارد که در بخش بعدی به آن می‏پردازیم.

2-1- کنشگری فرهنگی علامه شهید مطهری

1-2-1 رویارویی با علی شریعتی

شاید بسیار از این واقعیت تاریخی آگاه نباشند که شهرت اجتماعی "علی شریعتی " ناشی از اقدام "علامه شهید مطهری " در جذب ایشان به حسینیه‌ی ارشاد است. جناب علامه، آن‌گاه که دریافتند شریعتی در مشهد، سخنرانی‏های جذاب و گیرایی را درباره‌ی مسایل دینی مطرح می‏سازد، بر آن شدند که وی را به عنوان یکی از سخنرانان مذهبی حسینیه‌ی ارشاد، به این مرکز فرهنگی دعوت کنند. ایشان درباره‌ی علل اقبال جوانان از بحث‌های دکتر شریعتی (در هفته‌ی قبل از دعوت او به حسینیه‌ی ارشاد) می‏گوید:

"علت این است که رشته‌ی او جامعه شناسی است و خوب طوری هم درس خوانده و کاملاً مسلط بر اعصابش است. در بیان مطلب و استخدام الفاظ، معرکه است، چون جوان‌ها از فُکل‌ها کم‌تر بحث‌های دینی شنیده‌اند و او هم به زبان جوان‌ها صحبت می‏کند، لذا بیش از ما طالب دارد.[…] باید از این‌ها استفاده کرد و به این اماکن بیایند و مردم مخصوصاً جوان‌ها از بینش آن‌ها استفاده کنند، نه این که بگذاریم آن‌ها را دیگران ببرند و جامعه از ما بیش‌تر فاصله بگیرد. .[…]خود ما نظارت داریم . ... "[15]

اما متأسفانه ایشان پس از نقدهای اجتماعی خود به روحانیت و برخی شخصیت‏های مذهبی، دیدگاه‏های تندروانه و افراطی‏ای را مطرح ساخت که سبب ساز ناخوشنودی علامه و زیر فشار قرار گرفتن ایشان از حمایت علمای دینی و گروه‏های مذهبی شد. علامه شهید مطهری در این رابطه در سال 1349 به یکی از دوستان و نزدیکانش می‏گوید:

"دکتر شریعتی هم خیلی تند می‏رود و حرف‌هایی می‏زند که چیزهایی نوشته است و بهترین دست‌آویز را به دست مخالفین داده است. کنترل هم نمی‏شود، یعنی گوش به سفارش و نصایح ما نمی‏دهد و کار خودش را می‏کند. " [16]

ایشان اضافه می‏کنند که از یک سو، شریعتی در جذب جوانان و دانش‌جویان به اسلام، مؤثر افتاده و از سوی دیگر، برخی دیدگاه‏های او ناصواب است و چنان‌چه رفع نشود، ممکن است در رویه‌ی فکری او تأثیر منفی بنهد:

"دکتر شریعتی وجود نافعی است و در حد خودش می‏تواند نسل جوان را خوب به راه بیاورد؛ چون بر اثر تبلیغاتی که در طول زمان بر ضد روحانیون شده و سم‌پاشی‏هایی که دشمنان داخلی و خارجی نموده‏اند، آن‌قدر که جوان‌ها به او که یک سخنران مذهبی کلامی است توجه دارند به ما ندارند. می‏ترسیم از دست دادن او باعث دردسر شود و اگر رهایش کنیم به جای دیگری کشیده شود. " [17]

سرانجام، آیت‌الله شهید نتوانست شریعتی را مهار و او را از تند روی‏هایش باز دارد. از این رو، تصمیم به استعفا از حسینیه‌ی ارشاد گرفت اما در نهایت، انگشت اتهام از سوی جبهه‏های درگیر مختلف، باز هم متوجه ایشان شد:

"هرچه کردم بین علمای مخالف و خشکِ مقدس‌ها و جوانان تندرو و حرکات شریعتی و هیأت مدیره‏ی حسینه جمع کنم، دیدم نمی‏شود. تمام کاسه کوزه‏ها را هم بر سر من شکسته‏اند! مقدسین مرا عامل آوردن دکتر شریعتی و سرو صداهای حسینیه‌ی ارشاد می‏دانند، جوانان احساساتی و تندرو هم که شنیده‏اند من با تند روی و برخی افکار دکتر شریعتی موافق نیستم در مقابلم جبهه گرفته‏اند. هیأت مدیره‌ی حسینیه‌ی ارشاد هم نگاه به جو روز و موج جمعیت می‏کند و آن طرف را گرفته است. " [18]
متأسفانه فضای اجتماعی آن چنان بر ضد علامه شهید مطهری، ساخته و پرداخته می‏شود که بسیاری از جوانان آن زمان به ایشان بدبین می‌شوند و ایشان را به مناسبت‌های مختلف و صورت‌های گوناگون، مورد اهانت و تمسخر قرار می‏دهند. ایشان در جریان یکی از هتاکی‌ها، به یکی از دوستان نزدیک خود چنین می‏گوید:

"من این علی شریعتی و پدرش را که سخت دچار مضیقه‌ی مالی شده بودند - علی تازه از اروپا آمده و آه در بساط نداشت، پدرش هم با بدهی هزار تومان حقوق بازنشستگی فرهنگی امرار معاش می‌کرد- به تهران آوردم که در حسینه ارشاد سخنرانی کند و مقاله بنویسد تا هم کمکی به آن‌ها شود و هم جوان‌ها را بیش‌تر به دین و مذهب متوجه سازند؛ ولی حالا آن‌ها با متصدیان حسینیه ساخته‏اند و کاری کردند که هم من از حسینیه رفتم و هم جوان‌های مذهبی را این طور جسور و هتاک کرده‏اند که با یک روحانی که تا دیروز برنامه‌های تبلیغی حسینیه و جذاب آن‌ها به حسینیه را تنظیم می‌کرد، این طور برخورد کنند! " [19]

از سوی دیگر، پس از استعفای علامه شهید مطهری از حسینیه‌ی ارشاد و خارج شدن شریعتی از نظارت فکری و ایدئولوژیک ایشان، شریعتی دچار انحراف و کج اندیشی‏های بسیار گسترده‏تری شد. مسأله‏ی شریعتی دیگر تنها به هتاکی‏های او به روحانیت محدود نمی‏شد، بلکه او در ورطه‌ی "التقاط " گرفتار شده بود. شریعتی که گرایش‌های مارکسیستی و سوسیالیستی ریشه‌داری داشت، تلاش کرد که تا از راه تفسیر نمادین اسلام، میان "اسلام " و "مارکسیسم " نوعی تلفیق ایجاد کند و "برداشتی انقلابی " از اسلام عرضه نماید. علاوه براین، او در مقام فهم و تبیین بسیاری از اصول و محکمات ایدئولوژی اسلامی، خطا کرد. در مقابل، علامه شهید مطهری بسیار نگران شایع شدن تفکرات ناصواب و التقاطی شریعتی در میان جوانان بود. ایشان می‌پنداشت که سکوت و خاموشی در برابر این جریان فکری منحرف، به معنی تأیید آن تلقی خواهد شد و به انحراف و کج اندیشی بیش‌تر و گسترده‌تر نسل جوانِ گراییده به شریعتی منجر می‏گردد. از این رو، در سال 1356 به همراه مهندس "مهدی بازرگان "، اعلامیه‏ی مشترکی درباره‌ی آثار شریعتی منتشر کرد. در این اعلامیه - که به قلم آیت‌الله شهید است- تصریح شده که در آثار شریعتی، "اشتباهات فراوان " وجود دارد:

"نظر به این که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه‌ی وافری داشته باشد؛ تا آن‌جا که گاهی مسلمات و آن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‏خبر می‏ماند- هرچند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‏افزود- در مسایل اسلامی (حتی در مسایل اصولی)، دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آن‌ها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون. " [20]
در واقع، علامه شهید مطهری از این جهت که تفکر شریعتی، یک تفکر خالص و ناب اسلامی نیست و آلوده به تفسیرهای دل به خواهانانه و ناصواب است، به وی انتقادات جدی داشت و از این جهت که وی توانست در دهه‏های 40 و 50، جوانان خواهان مبارزه و انقلاب را از پیوستن به ارودگاه مارکسیسم باز دارد، او را تأیید می‏کرد:

"استاد نسبت به اندیشه‏های دکتر شریعتی، انتقاد‌های بنیادی و اساسی داشتند و معتقد بودند تفکر او فاقد بن مایه‏های مستحکم فلسفی و دینی است، هرچند از این بابت که او در فضای الهادی آن روزها، شور و احساسات دینی را در جوانان برانگیخته بود، او را تحسین می‏کردند. "[21]

علامه‌ی شهید از تبلیغات منفی شریعتی بر ضد روحانیت - که در چارچوب تز "زر، زور و تزویر " صورت می‏گرفت- به شدت نگران و ناخرسند بودند و مدعی بود که این تفکر، ضربه‌ی بزرگی بر نهضت اسلامی مردم ایران وارد کرده است. آیت‏الله شهید در یک جلسه‌ی خصوصی در منزل خود در سال 1352 تصریح می‏کند:

"صرف نظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتشان، ضربه‌ی جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقه‌ی تحصیل کرده زده و آن‌ها را نسبت به روحانیت، سخت بدبین نموده و احساسات جمعی از جوانان حامی را علیه روحانیون برانگیخته است. " [22]

ایشان در جایی دیگر گفته است:

"آمریکا در ایران برای پیاده شدن دین منهای روحانیت، کسی بهتر از شریعتی پیدا نمی‏کند. "[23]

این گونه مخالفت‏ها با شریعتی، به مذاق گروه "فرقان " که به شدت از نظر فکری و ایدئولوژیک، شیفته‌ی وی بودند، به هیچ رو خوش نمی‏آمد.

[1]Causal explanation.

[2]Cultural explanation

[3] این انتخاب، ناظر به خود واقعیت اجتماعی است نه گرایش نظری محقق؛ به این معنی که ترور علامه شهید مطهری به مثابه یک واقعیت اجتماعی، اساساً دارای هویت فرهنگی است و چندان نمی‏تواند پذیرای توضیح و توجیه دیگری- از قبیل سیاسی یا اقتصادی- باشد.

[4]Approach consensus

[5]Approach contradiction

[6] . ع.الف.، "بدنه‏ی گروه از برنامه‏ی ترور بی‌خبر بود! "، ماه‌نامه‏ی یادآور (ویژه‌ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان)، شماره‏های 6 و 7 و 8، سال سوم، 1389، ص 278.

[7] رسول جعفریان، جریان‏ها و جنبش‏های مذهبی- سیاسی ایران به سال‏های 1320-1357، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، چاپ دوم، 1381، ص 322.

[8] ع . ش .، "بدنه‌ی گروه از برنامه‏ی ترور بی‏خبر بود! "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 282.

[9] ع. الف.، "بدنه‏ی گروه از برنامه‌ی ترور بی‏خبر بود! "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 282.

[10] حمیدرضا نقاشیان، "گودرزی با پرخاش یارانش شکست "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 99./ عزت اله شاهی، "تردید در استقلال فرقانیان "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 133.

[11] علی، ابوالحسنی، "خود متخصص پنداری، بیماری تاریخی است "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 68.

[12] نگاه کنید به: حمیدرضا نقاشیان، "گودرزی؛ با پرخاش یارانش شکست "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 100./ علی مطهری، "فرقان داعیه‏ی روشن‌فکری داشت "، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 152.

[13] علامه شهید مطهری برای استفاده از سکوت و آرامش نقاط بالای شهر- در مقایسه با مناطق پایین شهر- به آن منطقه رفته بود تا بتواند بهتر به فعالیتهای مطالعاتی و علمی خود بپردازد. در ضمن، ایشان این منزل را به صورت قسطی تهیه کرده بود.

[14] ایشان براساس صرفه جویی در زمان رفت و آمد به دانشگاه و مجالس سخنرانی، اقدام به خرید یک اتومبیل قدیمی کرده بود.

[15] علی دوانی، خاطران من از استاد شهید مطهری، تهران: صدرا، چاپ نهم، 1387، ص 63-64

[16] پیشین، ص 67.

[18] پیشین، ص 67.

[19] پیشین، ص 73.

[20] پیشین، صص 72-71.

[21] نامه‏ها و ناگفته‏ها: مجموعه‌ای از نامه‌های شخصیت‏ها به استاد مطهری و نامه و یادداشت‏های ویژه‌ی استاد، تهران: صدرا، چاپ سوم، 1387، ص 196

[22] حسین غفاری، "باهیچ انحرافی کنار نمی‏آمد "، رمز عبور: بازخوانی پرونده‌ی 30 ساله‌ی انقلاب اسلامی (ویژه نامه‌ی سیاسی رونامه‏ای است)، اسفند ماه 1388، ص 8.

[23] استاد شهید به روایت استاد، تدوین: علی کردی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1383، ص 217.

[24] خاطرات فقیه اخلاقی آیت الله احمدی میانجی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 258

حرف مردم
نام شما:
ایمیل شما (نمایش داده نخواهد شد):
حرف شما: